سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:23 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
تجلى موهبت الهى در تحقق حکومت اسلامى‏

همه تصدیق مى‏کنیم بعد از شهادت امام على علیه‏السلام یکى از بزرگ‏ترین آرزوهاى ما مسلمانان داشتن حکومت عدلى متکى بر وحى و احکام الهى بوده است. سال‏ها اجداد و نیاکان ما در آرزوى برقرارى چنین حکومتى بوده‏اند و در حالى که در زیر سلطه پادشاهان و حاکمان جور، در جوى خفقان آور زندگى مى‏کردند و چندان نقشى در اداره امور اجتماعى خویش نداشتند، تحقق حکومت اسلامى براى آنان امرى آرمانى و دست نیافتنى و محال مى‏نمود.
بعد از گذشت هزار و سیصد و اندى سال در این برهه از تاریخ در اثر روى آوردن مردم مسلمان ایران به قرآن کریم و رهبرى ولى فقیه و نایب امام معصوم علیه‏السلام خداى متعال یکى از بزرگ‏ترین نعمت‏هایش؛ یعنى حکومت اسلامى را به مردم ایران عنایت کرد. بدیهى است که درصدد توجیه نواقص و کمبودها و توجیه عملکردها نیستیم، بلکه آنچه در این جإ؛گ مورد تاکید است این است که اصل تحقق این نظام مقدس به منظور پیاده شدن احکام الهى از موهبت‏هاى الهى است.
آنچه اینک بعد از گذشت بیست سال از انقلاب به آن توجه داده مى‏شود و نگرانى دلسوزان انقلاب و پاسداران ارزش‏هاى دینى و اخلاقى را دو چندان کرده است این است که جامعه، ایمان و تقواى خود را از دست بدهد و به تدریج ارزش‏هاى انقلابى و دینى‏اش کم رنگ شود و در نتیجه دشمنان اسلام و ایران در تهاجم و شبیخون فرهنگى در اجراى نقشه‏هاى خود موفق شوند و با جدا کردن مردم و به خصوص طبقه جوان از ارزش‏هاى دینى و انقلابى دوباره بر مردم مسلمان ایران تسلط یابند.
در این جا ممکن است این سوال مطرح شود که پس چه باید کرد تا از یک طرف ارزش‏هاى اعتقادى و دینى جامعه حفظ شود و در نتیجه، دشمن در اجراى نقشه‏هایش ناکام گردد واز طرف دیگر بر همه مشکلات فایق آییم.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:23 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
نمونه‏اى از خطوط کلى قرآن‏

قرآن کریم مى‏فرماید:

و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون. -2- اعراف، 96.


این آیه یکى از محکماتى است که هیچ گونه تشابهى درآن وجود ندارد و چنان معناى صریح و روشنى دارد که جاى هیچ گونه شک و شبهه‏اى درآن نیست، به نحوى که در این قالب زبانى، معنایى جز همان چیزى که هر اهل زبان و آشناى به زبان عربى مى‏فهمد قابل برداشت نیست؛ بگذریم از کج اندیشان و قایلین به قرائت‏هاى مختلف و برداشت‏هاى نو، که ممکن است بگویند ما از کلمه لیل، نهار را مى‏فهمیم و از حجاب داشتن، عریان بودن را برداشت مى‏کنیم!البته خاطرنشان مى‏کنم که در آینده درباره((قرائت‏هاى مختلف از دین)) به تفصیل سخن خواهیم گفت.
این آیه، یکى از خطوط کلى اعتقادى و در عین حال راه درمان مشکلات اقتصادى و راه رفع مضیقه‏هاى معیشتى را بیان مى‏کند. ترجمه آیه شریفه این است:((اگر اهل آبادى‏هاى روى زمین ایمان مى‏آورند و تقوا پیشه مى‏کردند هر آیینه ما برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى‏گشودیم؛ ولى آنها تقوا پیشه نکردند، بلکه کفر ورزیدند و نسبت به نعمت‏هاى خداوند ناسپاسى کردند و در نتیجه دچار مشکلات و انواع بلاها شدند.)) بنابراین قرآن کریم با صراحت تمام، توسعه اقتصادى و پیدا شدن گشایش در زندگى مومنین و رفع تنگناهاى اقتصادى و نزول نعمت و به طور کلى نزول برکات آسمان و زمین را در گرو ایمان و تقوا مى‏دادند و در مقابل، ناسپاسى و کفران نعمت‏هاى الهى را موجب زوال نعمت‏ها و نزول بلاها و انواع مشکلات معرفى مى‏کند و قدردانى و شکر نغمت را موجب ازدیاد آن و کفران نعمت را موجب عذاب مى‏داند. قرآن مى‏فرماید:

لئن شکرتم لازید نکم و لئن کفرتم ان عذابى لشدید -1- ابراهیم، 7.


هر آینه اگر شکر نعمت‏ها را به جاى آورید شما را افزون خواهم کرد، و اگر ناسپاسى نمایید تحقیقا عذاب من سخت خواهد بود. در این جا به یکى از نعمت‏هاى بزرگ الهى که در اثر پیروى از قرآن کریم شامل ملت بزرگوار ایران شده است اشاره مى‏کنیم و توفیق قدردانى آن را براى مردم از خداى بزرگ مى‏طلبیم و به ذات اقدسش پناه مى‏بریم از این که در اثر ناسپاسى، این نعمت بزرگ از ما گرفته شود.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:22 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
قرآن؛ راهنماى خطوط کلى‏

بسیار ساده‏انگارانه به نظر مى‏آید که کسى انتظار داشته باشد قرآن مانند کتاب حل المسائل، دردها و مشکلات فردى و اجتماعى را یکى یکى بیان کند و سپس راه حل آنها را به ترتیب توضیح دهد. قرآن با سر نوشت ابدى انسان سر و کار دارد و هدف قرآن فلاح و رستگارى انسان در دنیا و آخرت است. در این عرصه، قرآن کریم راه‏هاى کلى و خطوط اصلى را به ما نشان مى‏دهد که با به کار بستن آنها مى‏توانیم زندگى سعادتمندانه‏اى داشته باشیم، این خطوط کلى چراغ‏هایى هستند که جهت سیر و حرکت را نشان مى‏دهند لکن باید توجه داشته باشیم که براى رسیدن به سعادت و رستگارى در دنیا و آخرت و رفع مشکلات و تحقق جامعه‏اى مترقى و در عین حال دینى و اسلامى، خداوند متعال دو وسیله در اختیار انسان قرار داده است: یکى دین و دیگرى عقل.
قرآن خطوط اصلى ترقى و تکامل انسانى را روشن مى‏کند و جامعه اسلامى موظف است با نیروى تفکر و اندیشه و استفاده از تجارب علمى دیگران ( حتى غیر مسلمانان ) را منع نمى‏کند؛ بلکه علم را ودیعه الهى مى‏داند و مسلمانان را به آموختن آن تشویق مى‏کند. پیامبر صلى الله علیه و آله جهت ترغیب و تشویق مسلمانان به یادگیرى علوم مى‏فرمایند:

اطلبوا العلم و لو بالصین -1- بحارالانوار: ج 1، ص 177


دانش بیاموزید و از تجارب علمى دیگران بهره‏مند شوید هر چند براى تحقق این منظور پیمودن مسیرى بس طولانى لازم باشد. البته امروزه روابط بین المللى، بسیار پیچیده است و کشورهاى استکبارى و قدرت‏هاى اهریمنى با انواع حیله‏ها و ابزارهاى گوناگون تکنولوژى، اقتصادى، و به طور کلى با استفاده از محصولات تجارب علمى بشر در صددند تا روابط سلطه جویانه خود را تحکیم بخشند، لکن ما باید با ذکاوت بسیار، بدون این که از اهداف اسلامى و قرآنى خود کم‏ترین عقب نشینى کنیم از نتایج علوم بشرى در زمینه‏هاى مختلف در راه بهبود وضع اقتصادى و رفع مشکلات معیشتى مردم بهره جوییم.
بنابراین قرآن در پى پاسخ گویى به تمام مشکلات ریز و درشت زندگى بشر نبوده و نیست، بلکه بیانگر خطوط اصلى و کلى سعادت و تکامل انسان است و آن را به مسلمانان نشان داده و مردم را بدان فرا مى‏خواند. در این قسمت، در ادامه فرمایش حضرت على علیه‏السلام که درباره شفابخشى قرآن است به یکى از آن خطوط کلى مستفاد از قرآن اشاره مى‏کنیم و آن را به عنوان نمونه توضیح مى‏دهیم.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:21 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
نقش قرآن در زندگى‏

حضرت على علیه‏السلام کلید حل همه مشکلات را قرآن معرفى مى‏کند و در وصف آن مى‏فرماید: و دواء دائکم ما بینکم؛ دواى درد و راه حل مشکلات شما و راه سامان بخشیدن به امورتان در قرآن است. قرآن داروى شفابخشى است که همه دردها را درمان مى‏کند و با وجود قرآن دردها و ناراحتى‏ها التیام مى‏یابد. باید این نسخه شفابخش را خواند و آن را به دقت مطالعه کرد و با راه درمان دردها و مشکلات فردى و اجتماعى آشنإ؛ شد.
بدیهى است قبل از احساس و شناختن درد و مشکل، سخن گفتن از درمان، خارج از مسیر طبیعى است؛ زیرا ابتدا باید دردهاى فردى و اجتماعى را شناخت و با مطالعه و دقت در آیات کریمه قرآن با آنها آشنا شد، آن گاه با به کار بستن این نسخه شفا بخش به درمان آنها پرداخت. امروز در جامعه ما مشکلات فراوانى اعم از فردى و اجتماعى وجود دارد که همه خواهان رفع این مشکلاتند و با این که پیشرفت‏هاى چشم‏گیرى در زمینه‏هاى مختلفى وجود داشته است، مشکلات زیادى باقى مانده است که مسئولین پیوسته در تلاشند تا به صورتى آنها را حل کنند.
حضرت در این خطبه مى‏فرمایند: و دواء دائکم و نظم ما بینکم؛ قرآن نسخه درمان دردها و مشکلات شماست، و در خطبه 189 با این تعبیر که و دواء لیس و بعده داء مى‏فرمایند: قرآن دارویى است که بعد از آن دردى باقى نمى‏ماند.
مطلبى که قبل از هر چیز باید بدان توجه داشت ایمان به فرمایش حضرت على علیه‏السلام است؛ یعنى باید با تمام وجود باور داشته باشیم که درمان حقیقى دردها و مشکلات ما، اعم از فردى و اجتماعى، در قرآن است. همه ما به این مطلب اقرار مى‏داریم؛ لکن مراتب ایمان و یقین افراد متفاوت است. هر چند هستند کسانى که با تمام وجود باور داشته باشند که اگر به قرآن روى بیاورند و معارف و راهنمایى‏هاى آن را به کار بندند، قرآن بهترین نسخه شفابخش دردهاست، لکن چنین افرادى بسیار اندکند و شاید یکى از بزرگ‏ترین مشکلات جامعه ما ضعف ایمان در این جهت باشد و این امر موجب شده است بسیارى از مشکلات همچنان باقى بماند. گاه کسانى در اثر ناآگاهى و یا کج اندیشى ممکن است این فکر انحرافى را مطرح کنند که با وجود این که قرآن در اختیار ماست و مدعى پیروى از آن هستیم پس چرا مشکلات اقتصادى مانند تورم و گرانى و هزاران مشکل فردى، اجتماعى، اخلاقى و فرهنگى رنج مى‏برند؟ براى پاسخ به این پرسش، در این جا توضیحاتى را بیان مى‏داریم.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:20 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
پیامبر و تبیین قرآن‏

یکى از وظایف پیامبر صلى الله علیه و آله نسبت به امت،تبیین آیات الهى است.قرآن کریم خطاب به پیامبر صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:

و انزلنا الیک الذکر لتبین للناس ما نزل الیهم‏-نحل،44.


ما قرآن را بر تو نازل کردیم و وظیفه توست که قرآن را مردم بخوانى و معارف آن را براى ایشان تبیین نمایى؛ زیرا چنان که اشاره شد،قرآن کلام الهى است و با این که بسیار تنزل یافته تابه صورت کلمات و آیات درآمده است در اختیار مسلمانان قرار گرفته،در عین حال معارف آن،چنان عمیق است که براى انسان‏هاى عادى چندان قابل فهم نیست،لذا قرآن از این جهت نزد انسان‏هاى عادى صامت است و نیاز به تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصوم دارد.بر همین اساس خداوند متعال خطاب به پیامبر مى‏فرمایند:((ما قرآن را بر تو نازل کردیم تا آن را براى مردم تبیین کنى)).
بنابراین آیات قرآن تفسیرى خاص خود دارند که این تفسیر و تبیین و علوم آن نزد پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم‏السلام است آنها نیز معارف قرآن را در اختیار مسلمان‏ها گذاشتند و پیام قرآن را به گوش مردم رسانیدند.پس قرآن به این اعتبار ناطق است و پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم‏السلام معارف قرآن را بیان فرمودند.لکن باید توجه داشت که قرآن سخن خویش را اعم از خوشایند مخاطب بیان مى‏کند،خواه موافق خواهش دل او،یا مخالف هواى نفس انسان باشد.ونیز شیاطین انس حق ندارند خواسته‏هاى خود را بر قرآن تحمیل کنند و به اسم برداشت خود از قرآن، کلام خداوندى را به راى خود تفسیر کنند،که در این باره در آینده به تفصیل سخن خواهیم گفت.
بنابر هر دو معنا که از ((صامت بودن و ناطق بودن)) قرآن بیان شد حضرت على علیه‏السلام مى‏فرمایند:ناطق لا یعیى لسانه؛ قرآن گوینده‏اى است که‏-1-نهج‏البلاغه،خطبه 143. ?
از سخن گفتن خسته نمى‏شود و پیام‏هایش را به گوش مردم مى‏رساند و حجت را بر مسلمانان تمام مى‏کند.
بنابراین در این فراز از سخن، على علیه‏السلام قرآن را چنین معرفى مى‏کند که، قرآن این کلام الهى در بین شماست و پیوسته با لسانى گویا و رسا انسان‏ها را به فلاح و رستگارى فرا مى‏خواند و پیروانش را به سعادت و خوشبختى نوید مى‏دهد و از انجام رسالت خویش هرگز خسته نمى‏شود.
در خطبه 157 در وصف قرآن کریم چنین مى‏فرماید:

ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق و لکن اخبرکم عنه،الا ان فیه علم ما یاتى،و الحدیث عن الماضى،و دواء دائکم،و نظم ما بینکم‏


هان، این قرآن است.پس از او بخواهید تا براى شما سخن بگوید در حالى که هرگز قرآن (بدون تبیین و تفسیر پیامبر و امام معصوم علیه‏السلام) سخن نخواهد گفت. شما باید از زبان پیامبر و امام معصوم علیهماالسلام با معارف قرآن آشنا شوید و علوم قرآن را از آنها دریافت کنید.قرآن دریاى معارف و علوم الهى است که غواصى در این دریاى عمیق و بى انتها و صید گوهرهاى انسان ساز آن تنها از عهده کسانى برمى آید که با غیب عالم هستى در ارتباطند و خداى متعال نیز از مردم خواسته تا با توسل به ذیل عنایت پیامبر و ائمه هدى علیهم‏السلام و استفاده از علوم اهل بیت و کمک و راهنمایى آن بزرگواران به معارف بلند قرآن راه یابند؛ زیرا علوم قرآن در نزد اهل بیت است.در نتیجه سخن آنها سخن قرآن است. و چون چنین است پیامبر صلى الله علیه و آله و اهل بیت علیهم‏السلام قرآن ناطقند.
بر مبناى مذکور حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید: ذلک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق؛ این قرآن و این شما،ببینید که بدون تبیین امام معصوم علیه‏السلام است که مى‏باید قرآن را براى شما تفسیر و تبیین کند و شما را از معارف و علوم قرآن آگاه نماید.
حضرت با بیان این مقدمه قرآن را از زاویه دیگرى مورد توجه قرار مى‏دهند و مردم را به رجوع به قرآن و تدبر در آن فرا مى‏خوانند.حضرتش مى‏فرمایند،حال که امام معصوم علیه‏السلام مى‏باید علوم و معارف قرآن را براى مسلمانان بیان کند و خود قرآن سخن نمى‏گوید و مردم خود نیز قادر نیستند مستقیما پیام‏هاى الهى را دریافت کنند.اکنون: اخبرکم عنه؛ من شما را از قرآن آگاه مى‏کنم واز علوم و معارف قرآن به شما خبر مى‏دهم. بدانید تمام آنچه مورد نیاز شماست در قرآن کریم است:

الا ان فیه علم ما یاتى و الحدیث عن الماضى و دواء دائکم و نظم بینکم‏


علم گذشته و آینده در قرآن است و درمان درد شما و راه نظم و سامان امورتان در قرآن است. این شما هستید که باید با استفاده از قرآن کریم و علوم اهل بیت علیه‏السلام به امور خود سامان بخشید.




تاریخ : یکشنبه 91/12/27 | 1:18 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
سخن گفتن قرآن‏

امام على علیه‏السلام از سویى در مورد اوصاف قرآن در نهج‏البلاغه مى‏فرمایند: این کتاب کتاب ناطق است؛ خودش سخن مى‏گوید؛ از سخن گفتن خسته نمى‏شود. سخن و مطلب خویش را به روشنى بیان مى‏کند و از دیگر سوى، مى‏فرمایند این قرآن، ناطق نیست؛ باید آن را به سخن درآورد و من هستم که این قرآن را براى شما تبیین مى‏کنم. و گاه در بعضى از تعابیر آمده است که قرآن صامت ناطق؛ قرآن ساکت است و در عین حال ناطق‏- نهج‏البلاغه، خطبه 147. لازم به ذکر است که تمامى آدرس‏هاى داده شده از نهج‏البلاغه در ین کتاب بر اساس نهج‏البلاغه فیض الاسلام مى‏باشد. ? و گویا. به راستى معناى این سخن چیست؟
به نظر مى‏رسد این تعبیر بیانگر دو نگاه متفاوت به این کتاب آسمانى است که در یک نگرش قرآن کتابى مقدس، ولى خاموش در گوشه‏اى نشسته است و با کسى سخن نمى‏گوید و کسى با او ارتباطى ندارد و از نگاهى دیگر کتابى است گویا که همه انسان‏ها را مخاطب خویش قرار داده است و آنها را به پیروى از خود فرامى خواند و به پیروان خود نوید بهروزى و سعادت مى‏دهد.
بدیهى است قرآنى که تنها وصف آن تقدس باشد و بس، کلمات و جملات و آیاتى است منقوش بر صفحاتى از کاغذ که مسلمان‏ها به آن احترام مى‏گذارند، آن را مى‏بوسند و آن را در بهترین جاى خانه خویش نگه مى‏دارند و گاه در مجالسى بدون توجه به حقیقت و معانیش آن را تلاوت مى‏کنند. اگر با این دید به قرآن بنگریم، قرآن کتاب صامتى است که با صوت محسوس سخن نمى‏گوید و کسى که چنین نگرشى به قرآن دارد هرگز سخنى از قرآن نخواهد شنید و قرآن کریم مشکلى از او حل نخواهد کرد.
بنابراین ما موظفیم به نگرش دوم روى بیاوریم؛ یعنى قرآن را کتاب زندگى بدانیم و با ایجاد روحیه تسلیم در برابر خداى متعال، خود را براى شنیدن سخنان قرآن کریم که تمامى آنها دستورات زندگى است آماده کنیم. در این صورت است که قرآن ناطق و گویاست؛ با انسان‏ها سخن مى‏گوید و آنها را در تمام زمینه‏ها راهنمایى مى‏کند.
علاوه بر این تفسیرى که براى صامت بودن و ناطق بودن قرآن بیان کردیم، معنایى عمیق‏تر از این نیز براى این مطلب وجود دارد که آن معنا مورد نظر حضرت على علیه‏السلام است و بر اساس آن معناى خاص است که مى‏فرمایند قرآن صامت است و باید آن را به سخن درآورد و این من هستم که قرآن را براى شما تبیین مى‏کنم. اینک به توضیح صامت بودن و ناطق بودن قرآن به معناى دوم - و در واقع به تبیین معناى حقیقى آن - مى‏پردازیم: هر چند قرآن کریم کلام خداى متعال است و حقیقت این کلام الهى و صدور و نزولش براى ما شناختنى نیست،انما از آن جا که هدف از نزول آن هدایت انسان هاست،این کلام الهى آن قدر تنزل پیدا کرده است که به صورت کلمات و جملات و آیات قابل خواندن و شنیدن براى بشر درآمده،ولى در عین حال چنین نیست که مضامین همه آیات آن براى انسان‏هاى عادى قابل فهم و دسترسى باشد و خود مردم بدون تفسیر و تبیین پیامبر صلى الله علیه و آله و امامان معصوم علیهم‏السلام و راسخین در علم بتوانند به مقاصد آیات نایل شوند.
به عنوان مثال،تفصیل و تبیین جزئیات احکام در قرآن نیامده است، همچنین آیاتى از قرآن کریم مجمل است و نیاز به تبیین و توضیح دارد.بنابراین قرآن از بسیارى از جهات ((صامت))است یعنى براى انسانهاى عادى،بدون تفسیر و تبیین کسى که با غیب ارتباط دارد و به علوم الهى آگاه است قابل استفاده نیست.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:52 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
ممزوج کردن حق و باطل؛ سلاح دیگر منحرفان‏

طبیعى است کسانى که در جامعه اسلامى مى‏خواهند با دین و قرآن و معارف و ارزش‏هاى دینى مقابله کنند براى رسیدن به اهداف خود هرگز راه مقابله مستقیم را انتخاب نمى‏کنند؛ زیرا به خوبى مى‏دانند در آن صورت با مخالفت عمومى مردم مسلمان روبه رو خواهند شد و در همان نخستین گام شکست خواهند خورد. آنها با استفاده از نکات روان شناختى راه کارهاى مناسب را در راستاى اهداف شیطانى خود بر مى‏گزینند.
یکى از راه کارهاى آنها ممزوج کردن حق و باطل است. آنها حق و باطل را در هم ممزوج مى‏کنند و آمیزه‏اى از سخنان حق و باطل را با بیانى زیبا تبلیغ مى‏کنند تا مخاطبان آنها که احیانا آگاهى و کارشناسى لازم را در تشخیص سخن حق از باطل ندارند، مجموع سخن آنها را قبول کنند، تا در نتیجه آن مطلب باطلى که با لعاب حق تزیین شده و در زیر نقاب بیان ادبى زیبا پنهان است، ناخودآگاه به فکر و ذهن شنونده القا شود.
حضرت على علیه‏السلام مى‏فرماید:

فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف على المرتادین و لو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندین و لکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمز جان فهنالک یستولى الشیطان على اولیائه و ینجو الذین سبقت لهم من الله الحسنى -نهج‏البلاغه، خطبه 50. ?


اگر سخن باطل از اختلاط با حق جدا شود، کسانى که به دنبال حق بودند حق را مى‏شناختند و باطل بر آنها مخفى نمى‏شد و نیز اگر حق از امتزاج با باطل جدا مى‏شد زبان معاندین از تبلیغ باطل قطع مى‏شد، ولى آنها حق و باطل را در هم مى‏آمیزند و امر را مشتبه مى‏کنند. در این فضا است که شیطان ولایت و رهبرى خودش را بر منحرفان و دوستانش تحکیم مى‏بخشد و به وسیله آنها انسان‏ها را گمراه مى‏کند و انسان‏هایى که با هدایت الهى به حق رهنمون مى‏شوند از تسلط شیطان و عوامل او نجات مى‏یابند.
طبیعى است منحرفان و کسانى که به تعبیر قرآن قلب و روح آنها دچار تنگى است و در مقابل خدا حاضر به تسلیم نیستند، آیات متشابه و آن دسته از روایاتى را که از نظر سند مغشوش یا از نظر دلالت متشابه است، سرلوحه کار و تبلیغ خویش علیه اسلام قرار مى‏دهند و از شنیدن محکمات قرآن و سخن حق و معارف الهى که از زبان اهل بیت و ائمه معصومین علیهم‏السلام با اسناد معتبر رسیده است، گریزانند.
اینان که گاه خود را مسلمان مى‏دانند، دانسته یا ندانسته، با معاندین اسلام هم صدا مى‏شوند؛ زیرا آنها نیز در پى آنند که ضعف‏هایى به دروغ به اسلام نسبت دهند و با بزرگ کردن آنها از رغبت انسان‏هاى حق طلبى که تا کنون مسلمان نشده‏اند، بکاهند. در این نوشتار، روى سخن با ملحدان و دشمنان غیر مسلمان نیست؛ بلکه با کسانى است که خود را مسلمان مى‏دانند.
البته ممکن است آنان براى گوش فرا ندادن به سخن حق و سرباز زدن از تسلیم در مقابل عقل و منطق، توجیهاتى از قبیل آنچه در قسمت قرائت‏ها و برداشت‏هاى مختلف از دین بدان اشاره شد، براى خود دست و پا کنند و بدون توجه به پیامدهاى سخنان خود بر موضع خود اصرار ورزند. ما نیز در این قسمت، قضاوت درباره آن توجیهات و سرانجام تفکر مذکور را به عهده خود خوانندگان محترم مى‏گذاریم؛ لکن از سر دلسوزى و خیر خواهى آنان را به بازنگرى در عقاید و افکار و ایمانشان فرا مى‏خوانیم. هم چنان که قرآن نیز از مومنین مى‏خواهد یکدیگر را به تفکر و تعقل و صلاح و هدایت دعوت کنند و حق را به یکدیگر یاد آورى نمایند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:30 عصر | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
انگیزه و هدف مخالفان فرهنگ دینى از نظر قرآن‏

با توجه به مطالب پیش گفته این سوال مطرح مى‏شود که انگیزه و هدف مخالفان از این شیطنت‏ها در مقابله با قرآن و فرهنگ دینى مردم چیست؟ براى پاسخ، ابتدا نظر قرآن را بررسى مى‏کنیم و سپس به توضیح سخن حضرت على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه در این باره مى‏پردازیم.
از قرآن چنین استفاده مى‏شود که از همان آغاز نزول، شیطان در صدد برآمد و تمام سعى خویش را به کار گرفت تا با استفاده از نقاط ضعف شیاطین انس و انسان‏هاى دنیا پرست، مردم را از قرآن جدا کند. از شیطان نیز جز این انتظار نمى‏رفت؛ زیرا قسم یاد کرده بود که‏

فبعزتک لا غوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین -ص، 82 - 83. 


به عزتت سوگند، که همه آدمى زادگان را گمراه مى‏کنم، مگر بندگان مخلص تو که از فریب دادن آنها مایوس هستم. شیطان براى عملى کردن نقشه خود مبنى بر گمراه کردن مردم و محروم کردن آنها از معارف قرآن ، آیات متشابه قرآن کریم را دست آویز قرار داد. دنیاپرستان و اولیاى خود را به تبعیت از متشابهات قرآن، بدون توجه به محکمات، تشویق و ترغیب مى‏نمود تا از طریق آنان سایرین را نیز به تردید و گمراهى بکشاند. خداى متعال بعد از تقسیم آیات قرآن به محکمات و متشابهات مى‏فرماید:

فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاویله -آل عمران، 7.


کسانى که سر تا پاى وجودشان انحراف و پلیدى و خود پرستى است و قلبشان بیمار است و تحت تاثیر القائات شیطان قرار گرفته‏اند، محکمات قرآن و عقاید بدیهى و روشن دین را رها مى‏کنند و با استناد به ظاهر آیات متشابه در تلاشند تا با بیان و تفسیرهاى نابجا و تحریف در معارف قرآن مردم را گمراه کنند. این چنین انسان‏هایى دست پروردگان شیطانند، که او را در تحقق بخشیدن به هدفش یارى مى‏دهند. قرآن این انسان‏ها را با عناوینى از قبیل (( فى قلوبهم زیغ)) یا (( فى قلوبهم مرض)) یاد مى‏کند و مردم را از پیروى آنان بر حذر مى‏دارد.
آنچه در این جا مورد تحقیق و بررسى قرار مى‏گیرد، تبیین انگیزه چنین انسان‏هایى در مخالفت با فرهنگ دینى، از نظر قرآن است. قرآن کریم مى‏فرماید کسانى با انگیزه (( ابتغاء الفتنه))، متشابهات قرآن را ملاک فکر و عمل خود قرار مى‏دهند و با دست آویز قرار دادن متشابهات یا با تاویل و تفسیرهاى نادرست از آیات، ظاهر قرآن را رها کرده، فتنه جویى مى‏کنند.
سوالى که در این جا مطرح مى‏شود این است که فتنه چیست؟ و فتنه جویى کدام است؟ متخصصان علم لغت، به خصوص آنهایى که سعى دارند لغت را به معناى اصلى خود برگردانند و با توجه به معناى اصلى لغت واژه‏ها را معنا کنند، گفته‏اند فتنه در اصل به معناى داغ کردن شى‏ء بر روى آتش است. آن گاه که شى‏ء بر روى آتش قرار مى‏گیرد تا داغ یا سوزانده یا ذوب شود، عرب از این معنا به (( فتنه))؛ یعنى آن شى‏ء را داغ کرد، تعبیر مى‏کند. در قرآن نیز ماده (( فتنه)) به همین معناى لغوى به کار رفته است؛ آن جا که مى‏فرماید: یوم هم على النار یفتنون؛ یعنى روزى که آنها با آتش‏-ذاریات، 13 ?
سوزانده مى‏شوند.
بنابراین، اصل معناى لغوى
(( فتنه)) سوزاندن و ذوب کردن است؛ لکن چنان که لغت شناسان مى‏گویند گاه با توجه به لوازم یک معناى لغوى، آن معنا به لوازم یا ملزومات آن نیز سرایت مى‏کند و با اشراب لازمه معنا و استعمال آن لغت در لازمه معنا، کم‏کم آن لازم به صورت معناى دوم و سوم براى لغت در مى‏آید. لغت و واژه (( فتنه)) نیز بدین صورت است؛ زیرا چنان که گفته شد (( فتنه)) در اصل به معناى داغ شدن است، لکن (( داغ شدن)) یک لازمه‏اى دارد و آن این که اگر این داغ شدن و در آتش قرار گرفتن در مورد انسان اتفاق بیفتد - نظیر آیه یوم هم على النار یفتنون --ذاریات، 13 انسان حالت اضطراب پیدا مى‏کند. اضطراب نیز گاه ظاهرى و بدنى است؛ مثل آن که مربوط به داغ شدن و سوختن جسمانى است و گاه ناشى از امور باطنى و روحى است. پس اضطراب در واقع از لوازم (( فتنه)) و داغ شدن است؛ سپس از باب گسترش در معناى لفظ، به چیزهایى که باعث اضطراب‏هاى معنوى و باطنى مى‏گردد نیز (((( فتنه))))
اطلاق مى‏شود. از آن جا که یک قسم از اضطراب‏هاى روحى و روانى، اضطراب و نگرانى و تردیدى است که در زمینه اعتقادات پیش مى‏آید؛ به آنچه چنین اضطراب‏هایى را باعث شود نیز ((فتنه)) گفته‏اند.
آن جا که گفته مى‏شود ((فتنه در دین ))؛ به این لحاظ است که کسانى در صدد بر مى‏آیند تا با القائات موهوم و باطل، متدینان را در اعتقادات و ایمانشان دچار تزلزل و اضطراب کنند و آنها را از دین حق و اعتقادات دینى برگردانند.
به امتحان نیز ((فتنه)) گفته‏اند؛ زیرا موجب اضطراب و نگرانى است. چون انسان در هنگام امتحان، مضطرب و نگران نتیجه است، آرامش روحى و سکونت قلب ندارد. واژه ((فتنه)) در قرآن نیز آیات متعددى به همین معناى اضطراب ناشى از امتحان آمده است. قرآن مى‏فرماید: انما اموالکم و اولادکم فتنه؛ اموال و فرزندان شما وسیله آزمایش شمایند. یا مى‏فرماید:
-انفال، 28  و نبلوکم بالشر و الخیر فتنه؛ ما شما را به وسیله خیر و شر و نعمت و-انبیاء 35 ?
نقمت مى‏آزماییم. گاه نیز به خود عذاب و ناراحتى ((فتنه)) اطلاق شده است.
بدیهى است در آیه مورد بحث‏

هو الذى انزل علیک الکتاب منه آیات محکمات هن ام الکتاب و اخر متشابهات فاما الذین فى قلوبهم زیغ فیتبعون ما تشابه منه ابتغاء الفتنه‏


فتنه به معناى فتنه در دین مراد است؛ زیرا تبعیت از متشابهات با امتحان و آزمون تناسبى ندارد و کسانى که از متشابهات تبعیت مى‏کنند در صدد شکنجه و عذاب کردن دیگران نیستند. نیز به معناى داغ کردن و سوزاندن نیست؛ بلکه فتنه جویى آنها بدین علت است که در صددند تا با دست آویز قرار دادن آیات متشابه، در افکار و عقاید دینى مردم تزلزل و اضطراب ایجاد کنند و آنها را گم‏راه نمایند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 2:0 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
موضع قرآن در مقابله با فتنه در دین‏

((فتنه در دین )) به معنایى که توضیح داده شد، مقابله پنهان و از نوع فریب و حیله محسوب مى‏شود. این کار، با پوشش ایمان ظاهرى، به منظور از بین بردن اصل دین صورت مى‏گیرد. چنین فتنه گرانى با استفاده از چهره نفاق، اندیشه‏هاى شیطانى خود را چنان پنهان نگه مى‏دارند که تشخیص انگیزه‏هاى ضد دینى آنها براى عموم مردم کار آسانى نیست. به همین سبب نیز قرآن آن را بزرگ‏ترین گناه شمرده است و مردم را به این بزرگ‏ترین خطر دنیا و آخرت توجه داده و از آنها خواسته تا به مقابله با آن برخیزند و از هستى مادى و معنوى خویش دفاع کنند.
دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان معمولا از دو شیوه عمده استفاده مى‏کنند. در این جا ضمن توضیح راه کارهاى دشمنان قرآن و فرهنگ دینى از موضع قرآن در مقابله با توطئه‏هاى دشمنان آگاه خواهیم شد.

1- فتنه نظامى‏


یکى از شیوه‏هاى معمول دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، مبارزه فیزیکى و جنگ علنى است که سعى مى‏کنند با حمله نظامى به کشورها و مردم مسلمان و کشتن و قتل و غارت آنان به اهداف خود نایل آیند. در این صورت هر چند ممکن است تعدادى از مسلمانان را شهید کنند و موجب ضرر و زیان‏هایى براى کشور اسلام شوند؛ لکن هرگز به اهداف خود نمى‏رسند و نه تنها مسلمانان از کشته شدن در راه دین زیان نمى‏بینند، بلکه در دین و اعتقاد خود پابرجاتر و راسخ‏تر مى‏گردند. در فرهنگ دینى هدف از زندگى این دنیا تکامل انسان و رسیدن به مقام قرب الهى در سایه اعتقادات بر حى دینى و عبادت و بندگى است که اوج آن به شکل شهادت در راه خدا تجلى مى‏کند.
در مقابل این استراتژى دشمنان، موضع قرآن نیز این است که:

قاتلو هم حتى لا تکون فتنه و یکون الدین کله لله -انفال، 39 ?


با دشمنان اسلام بجنگید تا ریشه فتنه نابود شود و دین حق حاکم گردد. در این مقاتله، شعار مسلمانان نیز این است که:

هل تربصون بنا الا احدى الحسنین و نحن نتربص بکم ان یصیبکم الله بعذاب من عنده او بایدینا فتربصوا انا معکم متربصون -توبه، 52


آیا براى ما جز یکى از دو نیکى (پیروزى یا شهادت) را انتظار مى‏برید؟ پس انتظار بکشید که ما هم با شما در انتظاریم.

2- فتنه فرهنگى‏


دومین شیوه عمده دشمنان براى مقابله با اسلام و مسلمانان، کارهاى فرهنگى است که یکى از مهم‏ترین آنها القاى شبهات است که به منظور گمراه کردن مردم مسلمان صورت مى‏گیرد. بدیهى است راه کارها و ابزار و آلاتى که در این نوع مبارزه به کار گرفته مى‏شود و نیز روش‏ها و پیامدهاى آن با حمله نظامى به کلى متفاوت است. اگر در حمله نظامى، دشمن با پیشرفته‏ترین سلاح‏ها براى کشتن و قتل و غارت و از بین بردن جسم مسلمانان به میدان مى‏آید، در نوع دوم با سلاح قلم و بیان بر آن است تا فکر و اندیشه آنان را گمراه و فاسد سازد. اگر در حمله نظامى دشمن با قساوت هر چه تمام‏تر با سربازان مسلمان روبه‏رو مى‏شد، در تهاجم فرهنگى با روى خوش و از در دلسوزى وارد مى‏شود. اگر در حمله نظامى، مسلمانان به روشنى دشمن را مى‏شناختند در تهاجم فرهنگى دشمن‏شناسى کار آسانى نیست. اگر در حمله نظامى دشمن با تعبیه میدان‏هاى مین و استفاده از جنگ افزارهاى پیش رفته در صدد نابود کردن اجسام خاکى بود، در تهاجم فرهنگى در پى آن است که با گستراندن دام‏هاى شیطانى و طرح شبهات بى اساس، روح‏ها و اندیشه‏ها را تصاحب کند و با تهى کردن انسان‏ها از درون، آنها را در جهت منافع خود سوق دهد.
اگر در تهاجم نظامى دشمن قدرت داشت تنها عده‏اى از رزمندگان مسلمان را از دنیاى پست مادى خارج کند، در تهاجم فرهنگى شیاطین در کمین نشسته‏اند تا با به دام انداختن جوان‏هاى معصوم، این سرمایه‏هاى عظیم ملت مسلمان که از علوم و معارف دینى آگاهى کافى ندارند، باعث انحراف و سقوط آنها در ورطه بى دینى شوند. هر چند دشمنان از این شیوه دین ستیزى نیز طرفى نخواهند بست و ملت مسلمان و به خصوص جوانان تحصیل کرده مسلمان که از مبارزه و تهاجم نظامى با سرافرازى و پیروزمندانه بیرون آمدند، هوشمندتر از آنند که از جابه‏جایى دشمن از جبهه نظامى به جبهه مبارزه فرهنگى غافل شوند؛ لکن قرآن کریم به خاطر عظمت خطر و غیر قابل جبران بودن پیامدهاو عواقب ناشى از شکست مسلمانان در جبهه تهاجم فرهنگى آن را مورد توجه قرار داده و ضمن هشدار به مسلمانان در این باره، از آنان خواسته است با تمام قوا در مقابل دشمنان خدا و دین ایستادگى کنند.




تاریخ : شنبه 91/12/26 | 1:52 صبح | نویسنده : علی اصغربامری
به نام خدا
هشدار قرآن نسبت به فتنه فرهنگى‏

از آن جا که خطر و پیامدهاى شکست در هجمه فرهنگى بر خلاف هجمه نظامى متوجه حوزه فکر و اعتقادات دینى مردم است و در صورت غفلت، انسانیت و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در خطر مى‏افتد، قرآن نیز با حساسیت فوق العاده آن را مورد توجه قرار داده، بدان هشدار مى‏دهد. بر آگاهان و هوشمندان مسلمان پوشیده نیست که آثار و پیامدهاى شکست در جبهه نبرد ظاهرى و فتنه نظامى در مقایسه با پیامدها و عواقب غفلت از تهاجم فرهنگى بسیار اندک است؛ زیرا در تهاجم نظامى حیات چند روزه مسلمانان در معرض خطر قرار مى‏گیرد، اما در تهاجم و فتنه فرهنگى، عقاید و دین و سعادت دنیا و آخرت مسلمانان در معرض خطر جدى است.
بدین جهت قرآن نیز خطر فتنه در دین و تهاجم فرهنگى را بزرگ‏تر از تهاجم نظامى دانسته، مسلمانان را از غفلت از آن برحذر داشته است و اهمیت و خطر جنگ و فتنه نظامى را در مقابل آن کمتر دانسته است.
قرآن کریم مى‏فرماید:

واقتلوهم حیث ثقفتموهم و اخرجو هم من حیث اخرجوکم و الفتنه اشد من القتل -بقره، 191


و آنها را (بت پرستانى که از هیچ گونه جنایتى ابا ندارند) هر کجا یافتید، به قتل برسانید و از آن جا که شما را بیرون کردند (مکه) بیرون کنید و فتنه (بت پرستى) از کشتار مردم بدتر است. البته توجه داریم که مخالفان قرآن و فرهنگ دینى در صدر اسلام و زمان نزول آیات قرآن، اغلب با تهاجمات نظامى و برخوردهاى فیزیکى در میدان‏هاى نبرد در پى آن بودند تا اسلام و مسلمین را نابود کنند؛ اما با این همه، حساسیت قرآن نسبت به خطر فتنه دینى و فرهنگى، بیشتر از خطر تهاجم نظامى است. قرآن مى‏فرماید: والفتنه اکبر من القتل اندیشه شرک از تهاجم نظامى و کشتن خطرناک‏تر و گناه آن‏-بقره، 217 ? از قتل و کشتن مسلمانان بزرگ‏تر است که دلیل خطرناک‏تر بودن فتنه فرهنگى پیش از این توضیح داده شد.