به نام خدا
صاحب این قبر دروغگوست !
نقل کرده اند بهلول چوبى را بلند کرده بود و بر قبرها مى زد، گفتند: چرا چنین مى کنى ؟ مى گفت : صاحب این قبر دروغگوست ، چون تا وقتى در دنیا بود دایم مى گفت : باغ من ، خانه من ، ماشین من و... ولى حالا همه را گذاشته و رفته است و هیچ یک از آن ها، مال او نیست !!
به نام خدا
توبه ازگناه غیبت
درباره توبه از گناه غیبت باید گفت : اگر شخص مغتاب ، از غیبت با خبر گشته ، بایستى شخص مرتکب گناه غیبت ، از او عذر خواسته ، حلالیت بطلبد؛ چه به واسطه غیبتش او را دلگیر و ناراحت نموده است ؛ پس بایستى به عذر و پشیمانى ، خطاى خود را جبران کند. در صورتى که شخص مغتاب ، از غیبت آگاه نگشته است ، عذر خواهى و طلب حلالیت لازم نیست ؛ زیرا او را از غیبت انجام شده ، غم و دردى وارد نشده است . لیک در این قسم و هم در قسم پیش ، اظهار پشیمانى به درگاه خداى تعالى - از نافرمانى و تخلفى که از نهى او نموده - لازم است ؛ چنانکه بایستى بر عدم تکرار گناه نیز عزم جزم نماید. آنچه بیان گشت اعتقاد فرقه حقه امامیه درباره گناه غیبت است
به نام خدا
درددنیازدگی
آقاى عزیز! پیر و جوان روزگار ما شکار دنیا شده اند؛ یعنى دنیا زده اند ظهر الفساد فى البر و البحر جوان گوید تا پیر شوم ، پیر هم که سرمایه به رایگان از کف داده است در جوانى کارى نکرده است و در پیرى هم از او کارى نیاید که پیر است گر چه شیر بود. خود را باش .
به نام خدا
تورابرای این نیافریده اندکه هرروزبخوری وبهتربپوشی، برای آن آفریده اندکه هرروزبهتربیاندیشی.
به نام خدا
من حقیقی همان است که هستی نه آنی که دیگران ازتوساخته اند.
بسم الله الرحمن الرحیم
رحمت خداوندممکن است تاخیرداشته باشداماحتمی است.
تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده
بود.
او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحلرا و افق را به تماشا می نشست.
سرانجام خسته و نا امید، از تختهپاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از
خطرات مصون بدارد و در آن لختیبیاساید.
اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، ازدور دید که
کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان میرود.
بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود.
از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد:
« خدایــــــــــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟ »
صبح روزبعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید.
کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود.
نجات دهندگان می گفتند:
"خدا خواست که ما دیشب آنآتشی را که روشن کرده بودی ببینیم
باب پراکتور :
خودت را با چیزهای خوبی که آرزو داری ببین. تمام کتاب های مذهبی همین را به ما
می گویند، همه کتاب های معروف فلسفه، همه رهبران و تمام آموزگاران بزرگ تاریخ همین را می گویند. برگرد و کتاب های برجسته را مطالعه کن. خیلی از آنها در این کتاب به تو معرفی شده اند. همه این انسان ها به یک چیز پی برده اند. آنها راز را فهمیده اند. حالا نوبت توست تا آن را خوب درک کنی، هرچه بیشتر از آن استفاده کنی، آن را بهتر می فهمی
یابنی مقتول
آیة الله مدنی می گفتند "هم توی سیادتم شک کرده بودم هم می خواستم بدونم شهید میشم یانه"
یک شب امام حسین را خواب دیدم . آقا دست به سرم کشید وفرمود : یابنی انت مقتول پسرم توشهید می شوی .
فهمیدم هم سیدم هم شهید میشم...
او با لب خونین دم از محبوب می زد ،،، دشمن به پاسخ بر لبانش چوب میزد
خدایا !
آنچنان زمین گیرم نکن که هنگام ظهور مولا توان برخواستن نداشته باشم ...
اللهم عجل لولیک الفرج
.: Weblog Themes By Pichak :.