سفارش تبلیغ
صبا ویژن
تاریخ : سه شنبه 92/2/17 | 12:50 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

عبادت حضرت على علیه السّلام
آنکه حضرت اَعْبَد مردم و سیّد عابدین و مصباح مُتَهَجّدین بود، نمازش از همه کـس بـیـشـتـر و روزه اش فـزونتر بود، بندگان خدا از آن جناب نماز شب و ملازمت در اقامت نوافل را آموختند و شمع یقین را در راه دین از مشعل او افروختند، پیشانى نورانیش از کثرت سـجـود پـیـنـه کـرده بـود و مـحـافـظـت آن بـزرگـوار بـر اداى نـوافـل بـه حـدّى بود که نقل شده در لیلة الهریر در جنگ صِفّین بین الصَّفَّیْن نطعى برایش گسترده بودند و بر آن نماز مى کرد و تیر از راست و چپ او مى گذشت و بر زمین مـى آمـد و ابـدا آن حـضـرت را در سـاحـت وجـودش تـزلزلى نـبـود و بـه نـمـاز خـود مـشـغـول بود و وقتى تیرى به پاى مبارکش فرو رفته بود خواستند آن را بیرون آورند بـه طـریـقـى کـه درد آن بـر آن جـنـاب اثـر نـکـنـد صـبـر کـردنـد تـا مـشـغـول نـماز شد آنگاه بیرون آوردند؛ چه آن وقت توجّه کلّى آن جناب به جانب حق تعالى بود و ابدا به غیر او التفاتى نداشت و به صحّت پیوسته که آن جناب در هر شب هزار رکعت نماز مى گزارد و گاه گاهى از خوف و خشیت الهى آن حضرت را غشى طارى مى شد و حـضرت على بن الحُسَین علیه السّلام با آن کثرت عبادت و نماز که او را ذوالثَّفِنات و زین العابدین مى گویند فرموده :
وَمَنْ یَقْدِرُ عَلى عِب ادَةِ عَلىِّ بْنِ ابى طالب علیه السّلام ؟!
یـعـنى که را توانائى است بر عبادت على بن ابى طالب علیه السّلام و چه کسى قدرت دارد که مثل على علیه السّلام عبادت خدا کند؟!




تاریخ : دوشنبه 92/2/16 | 10:11 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

زهدحضرت علی علیه السلام

کـثرت زهد امیرالمؤ منین علیه السّلام است و شکى نیست که اَزْهَد مردم بعد از رسـول خـدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم ، آن حضرت بود و تمام زاهدین روى اخلاص به او دارنـد و آن حـضـرت سـیـد زُهـّاد بـود هـرگـز طـعـامـى سـیـر نـخـورد و مـاءکـول و ملبوسش از همه کس درشت تر بود. نان ریزه هاى خشک جوین را مى خورد و سَر اَنـبـان نـان را مهر مى کرد که مبادا فرزندانش از روى شفقت و مهربانى زیت یا روغنى به آن بـیـالایـنـد و کـم بـود کـه خـورشى با نان خود ضمّ کند و اگر گاهى مى کرد نمک یا سرکه بود.
و در کـیـفـیـت شـهـادت آن حـضرت بیاید که آن حضرت در شب نوزدهم ماه رمضان که براى افـطـار بـه خـانه ام کلثوم آمد، امّ کلثوم طَبَقى از طعام نزد آن حضرت نهاد که در آن دو قـرص جـویـن و کاسه اى از لَبَن و قدرى نمک بود حضرت را که نظر بر آن طعام افتاد بگریست و فرمود: اى دختر! دو نان خورش براى من در یک طَبَق حاضر کرده اى مگر نمى دانى که من متابعت برادر و پسر عمّم رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم را مى کنم تا آنـکـه فـرمود: به خدا سوگند که افطار نمى کنم تا یکى از این دو خورش را بردارى ! پـس امّ کـلثـوم کـاسـه لَبـَن را بـرداشـت و آن حـضـرت انـدکـى از نـان بـا نـمـک تـنـاول فـرمـود و حـمـد و ثـنـاى الهـى بـه جـا آورد و به عبادت برخاست و آن حضرت در مـکـتـوبـى کـه به عُثمان بن حُنَیْف نوشته چنین مرقوم فرموده که امام شما در دنیا اکتفا کـرد بـه دو جامه کهنه و از طعام خود به دو قرص نان ، و فرموده که اگر من مى خواستم غـذاى خـود را از عـَسـَل مـُصَفّى و مغز گندم قرار دهم و جامه هاى خویش ‍ را از بافته هاى حـریـر و ابـریـشـم کنم ممکن بود، لیکن هیهات که هوى و هوس بر من غلبه کند و من طعامم چـنـیـن بـاشد و شاید در حجاز یا در یَمامه کسى باشد که نان نداشته باشد و شکم سیر بـر زمـیـن نـگذارد، آیا من با شکم سیر بخوابم و در اطراف من شکم هاى گرسنه باشد و قناعت کنم به همین مقدار که مرا امیر مؤ منان گویند ولیکن فقرا را مشارکت نکنم در سختى و مـکـاره روزگـار، خـلق نـکـردنـد مرا که پیوسته مثل حیواناتى که همّ آنها به خوردن علف مصروف است مشغول به خوردن غذاهاى طیّب و لذیذ شوم .
بـالجـمـله ؛ اگر کسى سیر کند در خُطَب و کلمات آن حضرت به عین الیقین مى داند کثرت زهد و بى اعتنائى آن جناب به دنیا تا چه اندازه بود.
شـیـخ مـفـیـد روایـت کرده که آن حضرت در سفرى که به جانب بصره کوچ فرمود به جهت دفع اصحاب جَمَل نزول اجلال فرمود در رَبَذه ، حُجّاج مکّه نیز آنجا فرود آمده بودند و در نـزدیـکـى خـیـمـه آن حـضـرت جـمع شده بودند تا مگر کلامى از آن حضرت استماع کنند و مـطلبى از آن جناب استفاده نمایند و آن جناب در خیمه خود به جاى بود. ابن عباس به جهت آنـکـه حـضرت را از اجتماع مردم خبر دهد و او را از خیمه بیرون آورد گفت رفتم به خدمت آن حـضـرت یافتم او را که کفش خود را پینه مى زند و وصله مى دوزد، گفتم که احتیاج ما با آنـکـه اصـلاح امـر مـا کنى بیشتر است از آنکه این کفش پاره را پینه بدوزى ، حضرت مرا پـاسـخ نـداد تا از اصلاح کفش ‍ خود فارغ شد، آنگاه آن کفش را گذاشت پهلوى آن یکتاى دیـگـرش و مرا فرمود که این جفت کفش مرا قیمت کن ؛ من گفتم : قیمتى ندارد، یعنى از کثرت اِنـْدراس و کـهـنـگـى دیـگـر قابل قیمت نیست و بهائى ندارد. فرمود: با این همه چند ارزش دارد؟ گفتم : درهمى یا پاره درهمى ، فرمود: به خدا سوگند که این یک جفت کفش در نزد من بـهـتـر و مـحبوبتر است از امارت و خلافت شما مگر اینکه توانم اقامه و احقاق حقى کنم یا باطلى را دفع فرمایم . الخ .
و از جـمـله کـلمـات آن حـضرت است که به سوى ابن عباس مکتوب فرموده که الحقّ سزاوار است به آب طلا نوشته شود:
اَمـّا بـَعـْدُ، فـَاِنَّ الْمـَرْءَ قـَدْ یـَسـُرُّهُ دَرْکُ م الَمْ یـَکـُنْ لِیـَفـُوتَهُ وَیَسُوئُهُ فَوْتُ م الَمْ یَکُنْ لِیـُدْرِکـَهُ فـَلْیـَکـُنْ سـُروُرُکَ بـِم انـِلْتَ مـِنْ آخـِرَتـِکَ وَلْیـَکـُنْ اَسـَفـُکـَ عـَل ى م اف اتـَک مـِنـْه ا وَم ا نـِلْتَ مـِنْ دُنْی اکَ فَلا تُکْثِرْ بِهِ فَرَحا وَم اف اتَکَ مِنْه ا فَلا تَاءْسَ عَلَیْهِ جَزَعا وَلْیَکُنْ هَمُّکَ فیم ا بَعْدَ الْمَوْتِ؛
یعنى همانا مردم را گاهى مسرور و خشنود مى سازد یافتن چیزى که از او فوت نخواهد شد و در قـضـاى خـدا تـقـدیـر یـافـتـه کـه بـه او بـرسـد و انـدوهـنـاک و بـدحـال مـى کند او را نیافتن چیزى که نمى تواند او را درک کند و نباید که آن را بیابد؛ چـه هم به حکم خدا ادراک آن از براى او مُحال باشد پس باید که سرور و خوشحالى تو در آن چـیـزى بـاشد که از آخرت به دست کنى و غصه و غم تو بر آن چیزى باشد که از فـوائد آخـرت از دسـت تو بیرون رود، لاجرم بدانچه از منافع و فوائد دنیویه به دست آورى زیاده خوشحال مباش و به فراهم آمدن اموال دنیا فرحان مشو و چون دنیا با تو پشت کند غمگین و در جزع مباش و اهتمام تو در کارى باید که بعد از مرگ به کار آید.
ابـن عـبـاس پـس از آنـکـه ایـن مـکـتـوب را قـرائت کـرد گـفـت کـه مـن بـعـد از کـلمـات رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلم از هـیـچ کـلامـى نـفـع نـبـردم مثل آنچه از این کلمات نفع بردم !
بالجمله ؛مطالعه این کلمات از براى زهد در دنیا هر عاقلى را کافى و وافى است .




تاریخ : دوشنبه 92/2/16 | 10:9 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

سخاوت حضرت على علیه السّلام
کـثـرت جـود و سـخـاوت آن جناب است و این مطلب مشهورتر است از آنکه ذکر شـود، روزهـا روزه مـى گـرفـت و شـبـهـا بـه گـرسـنگى مى گذرانید و قوت خود را به دیـگـران عـطـا مـى فـرمـود، و سـوره هـَلْ اَتـى در بـاب ایـثـار آن حـضـرت نازل شده و آیه (اَلّذَینَ یُنْفِقُونَ اَمْو الَهُمْ بِاللَّیْل وَالنَّهارِ سِرًّا وَعَلانِیَةً)در شـاءن او وارد شـده . مـزدورى مى کرد و اجرتش را تصدّق مى نمود و خود از گرسنگى بـر شـکـم مـبـارک سـنگ مى بست و بس است شهادت معاویه که اَعْدا عَدُوّ آن حضرت است به سـخـاوت آن جناب ؛ چه اَلْفَضْلُ ما شَهِدَتْ بِهِ الاَعْدآءُ. معاویه گفت : در حق او که على علیه السّلام اگر مالک شود خانه اى از طلا و خانه اى از کاه ، طلا را بیشتر تصدّق مى دهد تا هـیـچ از آن نـمـانـد. و چـون آن جناب از دنیا رفت هیچ چیز باقى نگذاشت مگر دَراهِمى که مى خـواسـت خـادمـى از بـراى اهـل خـود بـخـرد و خـطـاب آن حـضـرت بـا اَمـْوال دنـیـویـّه بـه (ی ا بـَیـْضاء وَی ا صَفْراء غَرّى غَیْرى ) و جاروب نـمـودن او بـیـت المـال را بـعـد از تـصدّق اموال و نماز گزاردن در جاى او، در کتب سُنّى و شیعه مسطور است .
شیخ مفید رحمه اللّه از سعید بن کلثوم روایت کرده است که وقتى در خدمت حضرت امام جعفر صـادق عـلیـه السـّلام بودم آن حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام را نام برد و مدح بسیار نـمـود آن جـنـاب را تـا آنکه فرمود: به خدا قسم که على بن ابى طالب علیه السّلام هیچ گاهى در دنیا حرام تناول نفرمود تا از دنیا رحلت کرد و هیچ وقت دوامرى از براى او روى نـمـى داد کـه رضـاى خـدا در آن دوامـر باشد مگر آنکه امیرالمؤ منین علیه السّلام اختیار مى کـرد آن امـرى را کـه سـخـت تـر و شـدیـدتـر بـود و نـازل نـشـد بـر رسـول خـدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم نازله و امر مهمى مگر آنکه على عـلیـه السـّلام را بـراى کـشـف آن مـى طـلبـیـد و هـیـچ کـس را در ایـن امـّت طـاقـت عـمـل رسـول خـدا صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم نـبـود مـگـر امـیـرالمـؤ منین علیه السّلام و عـمـل آن حضرت مانند عمل شخصى بود که مواجه جنّت و نار باشد که امید ثواب و ترس ‍ عـقـاب داشـتـه بـاشـد و در راه خـدا از مـال خـویـش کـه بـه کـدّ یـمـیـن و رشـح جـبـیـن حـاصـل کـرده بـود هـزار بـنـده خـریـد و آزاد کـرد و قـوت اهـل خـانـه آن حضرت زیت و سرکه و عجوه بود و لباس او از کرباس تجاوز نمى کرد و هـرگـاه جـامـه مـى پوشید که آستین آن بلند بود مِقْراضى مى طلبید و آن زیادتى را مى بـرید، و هیچ کس در اهل بیت و اولاد آن حضرت مثل على بن الحسین علیه السّلام در لباس و فقاهت اَشْبَه به او نبود  .




تاریخ : دوشنبه 92/2/16 | 3:42 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

دلالت آیه مباهله بر افضلیت على علیه السّلام
از وجوهى که دلالت بر فضیلت و اَفضلیّت آن حضرت مى کند آن چیزى است کـه از آیـه مـبارکه (تطهیر) و آیه وافى هدایه (مباهله ) استفاده شده به بیانى که در جـاى خـودش بـه شـرح رفـته و این مختصر را گنجایش بسط نیست . بلى از فخر رازى ، کـلامـى در ذیـل آیـه مباهله منقول است که نقل آن در اینجا مناسب است ، فخر بن الخطیب گفته کـه شـیـعه از این آیه استدلال مى کنند بر آنکه على بن ابى طالب علیه السّلام از جمیع پـیـغـمـبـران بـجـز پـیـغـمـبـر خـاتـم صـلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم و از جـمـیع صحابه افـضـل اسـت ؛ زیـرا کـه حـق تـعـالى فـرمـوده (وَاَنـْفـُسـَن ا وَاَنـْفُسَکُمْ)؛ بـخوانیم نفسهاى خود و نفسهاى شما را و مراد از (نفس ) نفس مقدّس نبوى نیست ؛ زیرا که دعـوت اقـتـضاى مغایرت مى کند و آدمى خود را نمى خواند؛ پس باید مراد دیگرى باشد و بـه اتـفاق ، غیر از زنان و پسران کسى که به (اَنْفُسَنا) تعبیر از او شده باشد به غـیـر از عـلى بـن ابـى طـالب علیه السّلام نبود، پس معلوم شد که حق تعالى نفس على را نـفـس مـحـمـد گـرفـتـه اسـت و اتـحـاد حـقـیـقـى مـیـان دو نـفـس مـُحـال اسـت ؛ پـس ‍ بـایـد کـه مـجـاز بـاشـد و در (عـلم اصـول ) مـُقـرّر اسـت کـه حـمـل لفـظ بـر اَقـْرَب مـجـازات اَوْلى اسـت از حـمـل بـر اَبـْعـَد، و اَقـْرَب مـجـازات اسـتـواى عـلى اسـت بـا حـضـرت رسـول صـلى اللّه علیه و آله و سلّم در جمیع امور و شرکت در جمیع کمالات مگر آنچه به دلیل خارج شود مانند نبوّت که به اجماع بیرون رفته است و على علیه السّلام در این امر بـا او شـریـک نـیـسـت امـا در کـمـالات دیـگـر بـا او شـریـک اسـت کـه از جـمـله فـضـیـلت رسـول خـداسـت بـر سـایر پیغمبران و جمیع صحابه و مردمان پس على علیه السّلام نیز بـایـد افـضـل باشد. تمام شد موضع حاجت از کلام فخر رازى . وَلنِعْمَ مَا قالَ ابْن حماد رحمه اللّه :
شعر :

وَسَمّاهُ رَبُّ الْعَرْشِ فى الذِّکْرِ نَفْسَهُ
فَحَسْبُکَ ه ذَا الْقَوْلُ اِنْ کُنْتَ ذاخُبْرِ
وَق الَ لَهُمْ هذ ا وَصِیّی وَو ارِثی
وَمَنْ شَدَّ رَبُّ الْعالَمینَ بِهِ اءَزْری
عَلىُّ کَزُرّی مِنْ قَمیصی اِشارَةٌ
بِاَنْ لَیْسَ یَسْتَغْنِی الْقَمیصُ عَنِ الزُّرِّ

ابـن حـمـّاد در هـر یـک از ایـن سـه شـعـر اشـاره بـه فـضـیـلتـى از فـضـایـل امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام نـمـوده در شـعـر اوّل اشاره به آیه مباهله و در ثانى به حدیث غدیر و تعیین کردن پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سـلّم آن جناب را به وصایت و در شعر سوم اشاره کرده به حدیث شریف نبوى که بـه امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام فـرمـوده چـنـانـکـه ابـن شـهـر آشـوب نقل کرده (اَنْتَ زُرّى مِنْ قَمیصی )؛یعنى نسبت تو با من نسب تکمه است با پیراهن و ابن حماد در شعر خود گفته که این تشبیه اشاره است به آنکه همچنان که پیراهن تـکـمـه لازم دارد و مـحـتـاج اسـت به او، پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم هم على علیه السّلام را لازم دارد و از او مستغنى نیست .

منبع:منتهی الامال




تاریخ : دوشنبه 92/2/16 | 3:33 عصر | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

سرچشمه همه علوم ، حضرت على علیه السّلام است
قـضـیـه اسـتـناد فُضلا و علماى هر فنى است به آن حضرت چنانکه از کلمات ابن ابـى الحـدیـد نـقـل شـده کـه گـفـتـه بـر هـمـه مـعـلوم اسـت کـه اشرف علوم ، علم معرفت و خداشناسى است و اساتید این فن شاگردان آن جناب اند. امّا از شیعه و امامیه پس ظاهر است و مـحتاج به ذکر نیست و اما از عامّه پس استاد این فن از اشاعره ابوالحسن اشعرى است و او تـلمـیـذ ابـوعـلى جـبـّائى اسـت کـه یـکـى از مـشـایـخ مـعـتـزله اسـت و اسـتـاد مـعـتـزله واصل بن عطا است و او شاگرد ابوهاشم عبداللّه بن محمّد حنفیّه است و او شاگرد پدرش و پـدرش مـحـمّد شاگرد پدر خود امیرالمؤ منین است و از جمله علوم ، علم تفسیر قرآن است که تـمـامـى از آن حـضـرت ماءخوذ است و ابن عباس که یکى از بزرگان و مشایخ مفسّرین است شـاگـرد امـیـرالمؤ منین علیه السّلام است و از جمله علوم ، علم نحو است و بر همه کس معلوم اسـت کـه اخـتـراع ایـن عـلم از آن جناب شده و ابوالاسود دُئَلى استاد این علم به تعلیم آن حضرت تدوین این فن نمود، و نیز واضح است که تمام فقهاء منتسب مى نمایند خود را به آن حـضـرت و از قـضایا و احکام آن جناب استفاده مى نمایند و ارباب علم طریقت نیز خود را بـه آن جـنـاب نسبت مى دهند و تمامى دَم از مولى مى زنند و خِرقه که شعار ایشان است به سند متّصل به اعتقاد خود به آن حضرت مى رسانند.
پـنجم : آنکه خود آن حضرت خبر داد از کثرت علم خود در مواضع متعدّده چنانچه مى فرمود: بـپـرسـیـد از مـن از طـُرُق آسـمـان هـمـانـا شـنـاسـائى مـن بـه آن ، بیشتر است از طُرُق زمین .و مـکـرّر مـردم را مـى فـرمـود: سـَلُونـی قـَبـْلَ اَنْ تـَفـْقـِدُونـی .هـرچـه مـى خـواهـیـد از مـن بپرسید پیش از آنکه من از میان شما مفقود شوم و پـیـوسـتـه مـردم نـیـز از آن حـضـرت مـطالب مشکله و علوم غامضه مى پرسیدندو جواب مى شـنـیـدنـد. واز غـرائب آنـکـه ایـن کـلمـات را بـعـد از آن حـضـرت هـرکـه ادّعـا کـرد در کـمـال ذلّت و خـوارى رسـوا شـد؛ چـنـانـکـه واقـع شـد ایـن مـطـلب از بـراى (ابـن جـوزى )و (مـقـاتـل بـن سـلیـمـان ) و (واعـظ بـغـدادى )در عـهـد ناصر عباسى و حکایت رسوا شدن ایشان بعد از تَفَوُّه به این کـلمـات در کـتب سِیَر و تواریخ مسطور است ، و این نیز برهانى شده براى مقصود ما؛ چه آنـکـه نـقـل شـده کـه خـود آن جـنـاب از ایـن مـطـلب خـبر داد فرمود: لا یَقُولُها بَعْدی اِلاّ مُدَّعٍ کـَذّابٌ. هـیچ کس بعد از من بدین کلمه سخن نکند مگر آنکه ادعاى مطلب دُروغ کـرده باشد.و نیز حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام گاهى دست بر شکم مبارک مى نهاد و مـى فـرمـود: اِنَّ هـی هـُنـا لَعـِلْما جَمّا؛ در اینجا علم بسیار جمع شده است و گاهى مى فرمود: وَاللّهِ لَوْ کُسِرَت (ثُنِّیَتْ: نسخه بدل ) لِىَ الْوَسادَةُ لَحَکَمْتُ بَیْنَ اهْلِ التَّوْری ة بِتَوْر یتِهِم .
بـالجـمـله ؛ نـقـل نـشـده از احـدى آنـچـه از آن حـضـرت نـقـل شـده از اصـول علم و حکمت و قضایاى کثیره و ما امروز مى بینیم که حکمایى مانند ابن سینا و نصیرالدین محقق طوسى و ابن میثم و مانند ایشان و همچنان علماى اَعلام و فقهاى کِرام چـون عـلامـه و مـحـقـق و شـهـیـد و دیـگـران ـ رضـوان اللّه عـلیـهـم ـ در تـفـسـیـر و تـاءویـل کـلمات آن حضرت از یکدیگر استمداد کرده اند و علوم بسیار از کلمات و قضایاى آن جناب استفاده نموده اند.




تاریخ : دوشنبه 92/2/16 | 1:25 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

علم على علیه السّلام
آنکه امیرالمؤ منین علیه السّلام اَعْلَم و داناترین مردم بود و اعلمیّت آن جناب به جهاتى چند ظاهر است .
اوّل : آنکه آن جناب در نهایت فطانت و قوّت حدس و شدّت ذکاوت بود و پیوسته ملازم خدمت حـضـرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم بود و از آن حضرت استفاده و از نور مشکات نـبـوّت اقـتـبـاس مى نمود و این برهانى است واضح بر اَعْلَمیت آن جناب بعد از نبى صلى اللّه عـلیـه و آله و سـلّم ؛ بـعـلاوه آنـکـه رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم در هنگام رحـلت از دنـیـا هـزار بـاب علم تعلیم آن حضرت علیه السّلام نمود که از هر بابى هزار بـاب دیـگـر مـفـتـوح مـى شد؛ چنانکه از اخبار معتبره مستفیضه بلکه متواتره استفاده شده و شـیـعـه و سـنـّى روایـت کـرده انـد کـه پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در حق آن جناب فرمود: اَنَا مَدینَةُ الْعِلْمِ وَعَلِىُّ بابُها.و معنى آن چنان است که حکیم فردوسى گفته :
شعر :

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحى
خداوند امر و خداوند نهى
که من شهر عِلمم عَلیّم در است
درست این سخن قول پیغمبر است
گواهى دهم کاین سخن راز او است
تو گوئى دو گوشم بر آواز اوست

دوّم : آنـکـه بـسـیار اتّفاق افتاد که صحابه احکام الهى بر آنها مشتبه مى شد و بعضى غـلط فـتـوى مـى دادنـد و رجـوع بـه آن حـضـرت مـى کـردند و آن جناب ایشان را به طریق صـواب مـى داشـت و هـیـچ گـاهى نقل نشده که آن حضرت در حکمى به آنها رجوع کند و این دلیـل اَعـْلَمـیّت آن حضرت است و حکایت خطاهاى صحابه و رجوع ایشان به آن حضرت بر ماهر خبیر واضح و مستنیر است .
سـوم : مـفـاد حـدیث (اَقْضاکُمْ عَلِىُّ) است که مستلزم است اعلمیّت را؛ چه قضا مستلزم علم است .




تاریخ : دوشنبه 92/2/16 | 1:21 صبح | نویسنده : علی اصغربامری

بسم رب الشهداءوالصدیقین

مجاهدت حضرت على علیه السّلام
آنـکه آن جناب جهادش در راه خدا زیادتر و بلایش عظیم تر بود از تمامى مردم در غـزوات پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم و هیچ کس به درجه او نرسید در این باب ؛ چـنـانـکه در غزوه بَدْر که اول جنگى بود که مؤ منین به آن مُمْتحَن شدند، جناب امیرالمؤ مـنـیـن عـلیـه السـّلام در آن جـنـگ بـه دَرک فـرستاد ولید و شیبه و عاص و حنظله و طعمه و نـوفـل و دیـگـر شـجـاعـان مـشـرکـیـن را و پـیـوسـتـه قـتـال کـرد تـا نـصـف مـشـرکـیـن کـه مـقـتـول گـشـتـند بر دست آن حضرت کشته گردیدند و نصف دیگر را باقى مسلمین با سه هزار ملائکه مُسَوّمین کشتند؛ و دیگر غزوه اُحُد بود که مردم فرار کردند و آن حضرت ثابت ماند و لشکر دشمن را از دور پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم دور مى کرد و از آنها مى کـشـت تـا زخـمهاى کارى بر بدن مقدسش وارد شد با این همه رنج و تَعَب ، آن حضرت را هـول و هـرب نـبـود و پـیـوسـتـه اَبـْطـال رجـال را کـشـت تـا از حـضـرت جـبـرئیـل در مـیـان آسمان و زمین نداى لاسَیْفَ اِلا ذُوالْفِقار وَلا فَتى اِلا عَلىّ شنیده شد. و دیگر غزوه احزاب بود که حضرت امیرالمؤ منین علیه السّلام عَمْروبن عَبْدَود را کشت و فتح بـر دسـت آن حـضرت واقع شد و پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم در حق او فرمود که (ضـربـت عـلى عـلیـه السـّلام بـهـتر است از عبادت جن و انس ). و دیگر جنگ خیبر بود که مَرحَب یهودى بر دست آن حضرت کشته گشت و دَرِ قلعه را با آن عظمت به دست معجزنماى خـود کـَنـْد و چـهـل گـام دور افـکـنـد و چهل نفر از صحابه خواستند حرکت دهند نتوانستند! و دیـگر غزوه حُنَیْن بود که حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلّم با ده هزار نفر از مـسـلمـیـن بـه جـنـگ رفـت و ابـوبـکـر از کـثـرت جـمـعیت تعّجب کرد و تمام منهزم شدند و با رسـول خـدا صلى اللّه علیه و آله و سلّم باقى نماند مگر چند نفر که رئیس آنها امیرالمؤ منین علیه السّلام بود، پس آن حضرت اَبُوجَرْوَلْ را کشت تا آنکه مشرکین دلشکسته شدند و فـرار کـردنـد و فـرار کـنـندگان مسلمین برگشتند. و غیر این غزوات از جنگهاى دیگر که اربـاب سـِیَر و تواریخ ضبط نموده اند و بر متتبّع آنها ظاهر است کثرت جهاد و شجاعت و بزرگى ابتلاء آن حضرت در آن غزوات.