به نام خدا
ولادت و دوران کودکی
ولادت پیغمبر اکرم به اتفاق شیعه و سنی در ماه ربیع الاول است ، گو
اینکه اهل تسنن بیشتر روز دوازدهم را گفتهاند و شیعه بیشتر روز هفدهم را
، به استثنای شیخ کلینی صاحب کتاب کافی که ایشان هم روز دوازدهم را روز
ولادت میدانند . رسول خدا در چه فصلی از سال متولد شده است ؟ در فصل
بهار . در السیرش الحلبیة مینویسد : ولد فی فصل الربیع در فصل ربیع به
دنیا آمد . بعضی از دانشمندان امروز حساب کردهاند تا ببینند روز ولادت
رسول اکرم با چه روزی از ایام ماههای شمسی منطبق میشود ، به این نتیجه
رسیدهاند که دوازدهم ربیع آن سال مطابق میشود با بیستم آوریل ، و بیستم
آوریل مطابق است با سی و یکم فروردین . و قهرا هفدهم ربیع مطابق میشود
با پنجم اردیبهشت . پس قدر مسلم این است که رسول اکرم در فصل بهار به
دنیا آمده است حال یا سی و یکم فروردین یا پنجم اردیبهشت . در چه روزی
از ایام هفته به دنیا آمده است ؟ شیعه معتقد است که در روز جمعه به
دنیا آمدهاند ، اهل تسنن بیشتر گفتهاند در روز دوشنبه . در چه ساعتی از
شبانه روز به دنیا آمدهاند ؟ شاید اتفاق نظر باشد که بعد از طلوع فجر به
دنیا آمدهاند ، در بین الطلوعین .
تاریخچه رسول اکرم ، تاریخچه عجیبی است . پدر بزرگوارشان عبدالله بن
برازندهای است که حالا داستان آن مسئله نذر ذبحش و این حرفها بماند .
عبدالله جوان ، جوانی بود که در همه مکه میدرخشید . جوانی بود بسیار زیبا ، بسیار رشید ، بسیار مؤدب ، بسیار معقول که دختران مکه آرزوی همسری او را داشتند . او با مخدره آمنه دختر وهب که از فامیل نزدیک آنها به شمار میآید ، ازدواج میکند . در حدود چهل روز بیشتر از زفافش نمیگذرد که به عزم مسافرت به شام و سوریه از مکه خارج میشود و ظاهرا سفر ، سفر بازرگانی بوده است . در برگشتن میآید به مدینه که خویشاوندان مادر او در آنجا بودند ، و در مدینه وفات میکند . عبدالله در وقتی وفات میکند که پیغمبر اکرم هنوز در رحم مادر است . محمد ( ص ) یتیم به دنیا میآید یعنی پدر از سرش رفته است . به رسم آنوقت عرب ، برای تربیت کودک لازم میدانستند که بچه را به مرضعه بدهند تا به بادیه ببرد و در آنجا به او شیر بدهد . حلیمه سعدیه ( حلیمه ، زنی از قبیله بنی سعد ) از بادیه میآید به مدینه که آن هم داستان مفصلی دارد . این طفل نصیب او میشود که خود حلیمه و شوهرش داستانها نقل میکنند که از روزی که این کودک پا به خانه ما گذاشت ، گویی برکت ، از زمین و آسمان بر خانه ما میبارید . این کودک تا سن چهار سالگی دور از مادر و دور از جد و خویشاوندان و دور از شهر مکه ، در بادیه در میان بادیه نشینان ، پیش دایه زندگی میکند . در سن چهار سالگی او را از دایه میگیرند . مادر مهربان ، این بچه را در دامن خود میگیرد . شما حالا آمنه را در نظر بگیرید ، زنی که شوهری محبوب و به اصطلاح شوهر ایدهآلی داشته است به نام عبدالله که آن شبی که با او ازدواج میکند به همه دختران مکه افتخار میکند که این افتخار بزرگ نصیب |
من شده است . هنوز بچه در رحمش است که این شوهر را از دست میدهد .
برای زنی که علاقه وافر به شوهر خود دارد ، بدیهی است که بچه برای او یک
یادگار بسیار بزرگ از شوهر عزیز و محبوبش است ، خصوصا اگر این بچه پسر
باشد . آمنه تمام آرزوهای خود در عبدالله را ، این کودک خردسال میبیند .
او هم که دیگر شوهر نمیکند . جناب عبدالمطلب پدر بزرگ رسول خدا ،
علاوه بر آمنه ، متکفل این کودک کوچک هم هست . قوم و خویشهای آمنه در
مدینه بودند . آمنه از عبدالمطلب اجازه میگیرد که سفری برای دیدار
خویشاوندانش به مدینه برود و این کودک را هم با خودش ببرد . همراه
کنیزی که داشت به نام ام ایمن با قافله حرکت میکند . میرود به مدینه
دیدار دوستان را انجام میدهد . ( سفری که پیغمبر اکرم در کودکی کرده ،
همین سفر است که در سن پنج سالگی ، از مکه رفته به مدینه . ) محمد ( ص
) با مادر و کنیز مادر بر میگردد . در بین راه مکه و مدینه ، در منزلی به
نام ابواء که الان هم هست ، مادر او مریض میشود ، به تدریج ناتوان
میگردد و قدرت حرکت را از دست میدهد . در همان جا وفات میکند . این
کودک خردسال مرگ مادر را در خلال مسافرت ، به چشم میبیند . مادر را در
همانجا دفن میکنند و همراه ام ایمن ، این کنیز بسیار بسیار با وفا - که
بعدها زن آزاد شدهای بود و تا آخر عمر خدمت رسول خدا و علی و فاطمه و
حسن و حسین را از دست نداد ، و آن روایت معروف را حضرت زینب از همین
ام ایمن روایت میکند ، و در خانه اهل بیت پیامبر پیرزن مجللهای بود بر
میگردد به مکه . تقریبا پنجاه سال از این قضیه گذشته بود ، حدود سال سوم
هجرت بود که پیغمبر اکرم در یکی از سفرها آمد از همین منزل ابواء عبور کند ، پائین آمد . اصحاب دیدند پیغمبر بدون اینکه با کسی
حرف بزند ، به طرفی روانه شد . بعضی در خدمتش رفتند تا ببینند کجا
میرود . دیدند رفت و رفت ، به نقطهای که رسید ، در آنجا نشست و شروع
کرد به خواندن دعا و حمد و قل هو الله و . . . ولی دیدند در تأمل عمیقی
فرو رفت و به همان نقطه زمین توجه خاصی دارد و در حالی که با خودش
میخواند کم کم اشکهای نازنینش از گوشه چشمانش جاری شد . پرسیدند : یا
رسول الله ! چرا میگریید ؟ فرمود : اینجا قبر مادر من است ، پنجاه سال
پیش من مادرم را در اینجا دفن کردم .
عبدالمطلب دیگر بعد از مرگ این مادر ، تمام زندگیش شده بود رسول
اکرم ، و بعد از مرگ عبدالله و عروسش آمنه ، این کودک را فوق العاده
عزیز میداشت و به فرزندانش میگفت که او با دیگران خیلی فرق دارد ، او
از طرف خدا آیندهای دارد و شما نمیدانید . وقتی که میخواست از دنیا
برود ، ابوطالب که پسر ارشد و بزرگتر و شریفتر از همه فرزندان
باقیماندهاش بود دید پدرش یک حالت اضطرابی دارد . عبدالمطلب خطاب
به ابوطالب گفت : من هیچ نگرانی از مردن ندارم جز یک چیز و آن ،
سرنوشت این کودک است . این کودک را به چه کسی بسپارم ؟ آیا تو
میپذیری ؟ تعهد میکنی از ناحیه من که کفالت او را به عهده بگیری ؟ عرض
کرد : بله پدر ! من قول میدهم ، و کرد . بعد از آن ، جناب ابوطالب ،
پدر بزرگوار امیرالمؤمنین علی ( ع ) متکفل بزرگ کردن پیغمبر اکرم بود .
مسافرتها
رسول اکرم ، به خارج عربستان فقط دو مسافرت کرده است که هر دو قبل از
دوره رسالت و به سوریه بوده است . یک سفر در دوازده سالگی همراه
عمویش ابوطالب ، و سفر دیگر در بیست و پنج سالگی به عنوان عامل تجارت
سفر در دوازده سالگی همراه عمویش رفته بود ) . آن سفر را با چنان مهارتی
انجام داد که موجب تعجب همگان شد . سوابق جهان ، پیغمبر اکرم یگانه پیغمبری است که تاریخ کاملا مشخصی دارد . یکی از سوابق بسیار مشخص پیغمبر اکرم این است که امی بود ، یعنی مکتب نرفته و درس نخوانده بود که در قرآن هم از این نکته یاد شده است . اکثر مردم آن منطقه در آن زمان ، امی بودند . یکی دیگر این است که در همه آن چهل سال قبل از بعثت ، در آن محیط که فقط و فقط محیط بتپرستی بود ، او هرگز بتی را سجده نکرد . البته عده قلیلی بودهاند معروف به " حنفا " که آنها هم از سجده کردن بتها احتراز داشتهاند ولی نه اینکه از اول تا آخر عمرشان ، بلکه بعدا این فکر برایشان پیدا شد که این کار ، کار غلطی است و از سجده کردن بتها اعراض کردند و بعضی از آنها مسیحی شدند . اما پیغمبر اکرم در همه عمرش ، از اول کودکی تا آخر ، هرگز اعتنائی به بت و سجده بت نکرد . این ، یکی از مشخصات ایشان است . و اگر یک بار کوچکترین تواضعی در مقابل بتی کرده بود ، در دورهای که با بتها مبارزه میکرد به او میگفتند : تو خودت بودی که یک روز آمدی اینجا مقابل لات و هبل تواضع کردی . نه تنها بتی را سجده نکرد ، بلکه در تمام دوران کودکی و جوانی ، در مکه که شهر لهو و لعب بود ، به این امور آلوده نشد . مکه دو خصوصیت داشت : یکی |
اینکه مرکز بتپرستی عربستان بود و دیگر اینکه مرکز تجارت و بازرگانی
بود و سرمایهداران عرب در مکه خفته بودند و بردهداران عرب در مکه بودند
. اینها بردهها و کنیزها را خرید و فروش میکردند . در نتیجه مرکز عیش و
نوش اعیان و اشراف هم همین شهر بود . انواع لهو و لعبها ، شرابخواریها
، نواختنها ، رقاصیها ، به طوری که میرفتند کنیزهای سپید و زیبا را از
روم از همین شام و سوریه ) میخریدند و میآمدند در مکه به اصطلاح عشرتکده
درست میکردند و از این عشرتکدهها استفاده مالی میکردند که یکی از
چیزهایی که قرآن به خاطر آن سخت به اینها میتازد ، همین است، میفرماید:
« و لا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء ان اردن تحصنا »( 1 ) .
آن بیچارههای بدبخت ( کنیزها ) میخواستند عفاف خودشان را حفظ کنند ،
ولی اینها به اجبار این بیچارهها را وادار به زنا میکردند و در مقابل ،
پولی میگرفتند . خانه های مکه در دو قسمت بود ، در بالا و پائین شهر بود
. بالاها را اعیان و اشراف همیشه صدای تار و تنبور و بزن و بکوب و بنوش
بلند بود . پیغمبر اکرم در تمام عمرش هرگز در هیچ مجلسی از این مجالس
دائر مکه شرکت نکرد .
در دوران قبل از رسالت ، به صداقت و امانت و عقل و فطانت معروف و
مشهور بود . او را به نام محمد امین میخواندند . به صداقت و امانتش
اعتماد فراوان داشتند . در بسیاری از کارها به عقل او اتکا
تأییدات الهی است . پیغمبر اکرم بعدها در دوره رسالت ، از کودکی خودش
فرمود . از جمله فرمود من در کارهای اینها شرکت نمیکردم . . . گاهی هم احساس میکردم که گویی یک نیروی غیبی مرا تأیید میکند . میگوید من هفت سالم بیشتر نبود ، عبدالله بن جدعان که یکی از اشراف مکه بود ، عمارتی میساخت . بچههای مکه به عنوان کار ذوقی و کمک دادن به او میرفتند از نقطهای به نقطه دیگر سنگ حمل میکردند . من هم میرفتم همین کار را میکردم . آنها سنگها را در دامنشان میریختند ، دامنشان را بالا میزدند و چون شلوار نداشتند کشف عورت میشد . من یک دفعه تا رفتم سنگ را گذاشتم در دامنم ، مثل اینکه احساس کردم که دستی |
آمد و زد دامن را از دستم انداخت ، حس کردم که من نباید این کار را
بکنم ، با اینکه کودکی هفت ساله بودم . امام باقر ( ع ) در روایاتی ، و نیز امیرالمؤمنین - در نهج البلاغه - این مطلب را کاملا تأیید میکنند : « و لقد قرن الله به من لدن ان کان فطیما اعظم ملک من ملائکته ، یسلک به طریق المکارم و محاسن اخلاق العالم » ( 1 ) . امام باقر ( ع ) میفرماید : بودند فرشتگانی الهی که از کودکی او را همراهی میکردند . پیامبر میفرمود من گاهی سلام میشنیدم ، یک کسی به من میگفت السلام علیک یا محمد ! نگاه میکردم ، کسی را نمیدیدم . گاهی با خودم فکر میکردم شاید این سنگ یا درخت است که دارد به من سلام میدهد ، بعد فهمیدم فرشته الهی بوده که به من سلام میداده است . از جمله قضایای قبل از رسالت ایشان ، به اصطلاح متکلمین " ارهاصات " است که همین داستان ملک هم جزء ارهاصات به شمار میآید . رؤیاهای فوق العاده عجیبی بوده که پیغمبر اکرم مخصوصا در ایام نزدیک به رسالتش میدیده است . میگوید من خوابهایی میدیدم که : « یأتی مثل فلق الصبح » مثل فجر ، مثل صبح صادق ، صادق و مطابق بود ، اینچنین خوابهای روشن میدیدم . چون بعضی از رؤیاها از همان نوع وحی و الهام است ، نه هر رؤیایی ، نه |
رؤیایی که از معده انسان بر میخیزد ، نه رؤیایی که محصول عقدهها ، خیالات
و توهمات پیشین است . جزء اولین مراحلی که پیغمبر اکرم برای الهام و
وحی الهی در دوران قبل از رسالت طی میکرد ، دیدن رؤیاهایی بود که به
تعبیر خودشان مانند صبح صادق ظهور میکرد ، چون گاهی خود خواب برای انسان
روشن نیست ، پراکنده است ، و گاهی خواب روشن است ولی تعبیرش صادق
نیست ، اما گاه خواب در نهایت روشنی است ، هیچ ابهام و تاریکی و به
اصطلاح آشفتگی ندارد ، و بعد هم تعبیرش در نهایت وضوح و روشنایی است .
از سوابق دیگر قبل از رسالت رسول اکرم یعنی در فاصله ولادت تا بعثت ،
این است که - عرض کردیم - تا سن بیست و پنج سالگی دو بار به خارج
عربستان مسافرت کرد .
پیغمبر فقیر بود ، از خودش نداشت یعنی به اصطلاح یک سرمایهدار نبود .
هم یتیم بود ، هم فقیر و هم تنها . یتیم بود ، خوب معلوم است ، بلکه به
قول " نصا ب " لطیم هم بود یعنی پدر و مادر هر دو از سرش رفته بودند
. فقیر بود ، برای اینکه یک شخص سرمایهداری نبود ، خودش شخصا کار
میکرد و زندگی مینمود ، و تنها بود . وقتی انسان روحی پیدا میکند و به
مرحلهای از فکر و افق فکری و احساسات روحی و معنویات میرسد که خواه
ناخواه دیگر با مردم زمانش تجانس ندارد ، تنها میماند . تنهایی روحی از
تنهایی جسمی صد درجه بدتر است . اگر چه این مثال خیلی رسا نیست ، ولی
مطلب را روشن میکند : شما یک عالم بسیار عالم و بسیار با ایمانی را در
میان مردمی جاهل و بی ایمان قرار بدهید . ولو آن افراد ، پدر و مادر و برادران و اقوام نزدیکش باشند ، او تنهاست . یعنی پیوند جسمانی
نمیتواند او را با اینها پیوند بدهد . او از نظر روحی در یک افق زندگی
میکند و اینها در افق دیگری . گفت : " چندان که نادان را از دانا وحشت
است ، دانا را صد چندان از نادان نفرت است . " پیغمبر اکرم در میان
قوم خودش تنها بود ، همفکر نداشت . بعد از سی سالگی در حالی که خودش
با خدیجه زندگی و عائله تشکیل داده است ، کودکی را در دو سالگی از پدرش
میگیرد و میآورد در خانه خودش . کودک ، علی بن ابیطالب است . تا وقتی
که مبعوث میشود به رسالت و تنهائیش با مصاحبت وحی الهی تقریبا از بین
میرود ، یعنی تا حدود دوازده سالگی این کودک ، مصاحب و همراهش فقط این
کودک است . یعنی در میان همه مردم مکه کسی که لیاقت همفکری و همروحی و
هم افقی او را داشته باشد ، غیر از این کودک نیست . خود علی ( ع ) نقل
میکند که من بچه بودم ، پیغمبر وقتی به صحرا میرفت ، مرا روی دوش خود
سوار میکرد و میبرد .
در بیست و پنج سالگی ، معنی خدیجه از او خواستگاری میکند . البته مردم
باید خواستگاری بکند ولی این زن شیفته خلق و خوی و معنویت و زیبایی و
همه چیز حضرت رسول است . خودش افرادی را تحریک میکند که این جوان را
وادار کنید که بیاید از من خواستگاری کند . میآیند ، میفرماید آخر من
چیزی ندارم . خلاصه به او میگویند تو غصه این چیزها را نخور و به او
میفهمانند که خدیجهای که تو میگویی اشراف و اعیان و رجال و شخصیتها از
او خواستگاری کردهاند و حاضر نشده است ، خودش میخواهد . تا بالاخره
داستان خواستگاری و ازدواج رخ میدهد . عجیب این است :
حالا که همسر یک زن بازرگان و ثروتمند شده است ، دیگر دنبال کار
بازرگانی نمیرود . تازه دوره وحدت یعنی دوره انزوا ، دوره خلوت ، دوره تحنف و دوره عبادتش شروع میشود . آن حالت تنهایی یعنی آن فاصله روحی ای که او با قوم خودش پیدا کرده است ، روز بروز زیادتر میشود . دیگر این مکه و اجتماع مکه ، گویی روحش را میخورد . حرکت میکند تنها در کوههای اطراف مکه ( 1 ) راه میرود ، تفکر و تدبر میکند . خدا میداند که چه عالمی دارد ، ما که نمیتوانیم بفهمیم . در همین وقت است که غیر از آن کودک یعنی علی ( ع ) کس دیگر ، همراه و مصاحب او نیست . ماه رمضان که میشود در یکی از همین کوههای اطراف مکه - که در شمال شرقی این شهر است و از سلسله کوههای مکه مجزا و مخروطی شکل است - به نام کوه " حرا " که بعد از آن دوره اسمش را گذاشتند جبل النور ( کوه نور ) خلوت میگزیند . شاید خیلی از شما که به حج مشرف شدهاید این توفیق را پیدا کردهاید که به کوه حرا و غار حرا بروید . و من دو بار این توفیق نصیبم شده است و جزء آرزوهایم این است که مکرر در مکرر این توفیق برای من نصیب بشود . برای یک آدم متوسط حداقل یک ساعت طول میکشد که از پائین دامنه این کوه برسد به قله آن ، و حدود سه ربع هم طول میکشد تا پائین بیاید . ماه رمضان که میشود اصلا به کلی مکه را رها میکند و حتی از خدیجه هم دوری میگزیند . یک توشه خیلی مختصر ، آبی ، |
نانی با خودش بر میدارد و میرود به کوه حرا و ظاهرا خدیجه هر چند روز
یک مرتبه کسی را میفرستاد تا مقداری آب و نان برایش ببرد . تمام این ماه را به تنهایی در خلوت میگذراند . البته گاهی فقط علی ( ع ) در آنجا حضور داشته و شاید همیشه علی ( ع ) بوده ، این را من الان نمیدانم . قدر مسلم این است که گاهی علی ( ع ) بوده است ، چون میفرماید : « و لقد جاورت رسول الله ( ص ) بحراء حبن نزول الوحی » . آن ساعتی که وحی نزول پیدا کرد من آنجا بودم . از آن کوه پائین نمیآمد و در آنجا خدای خودش را عبادت میکرد . اینکه چگونه تفکر میکرد ، چگونه به خدای خودش عشق میورزید و چه عوالمی را در آنجا طی میکرد ، برای ما قابل تصور نیست . علی ( ع ) در این وقت بچهای است حداکثر دوازده ساله . در آن ساعتی که بر پیغمبر اکرم وحی نازل میشود ، او آنجا حاضر است . پیغمبر یک عالم دیگری را دارد طی میکند . هزارها مثل ما اگر در آنجا میبودند چیزی را در اطراف خود احساس نمیکردند ولی علی ( ع ) یک دگرگونیهایی را احساس میکند . قسمتهای زیادی از عوالم پیغمبر را درک میکرده است ، چون میگوید : « و لقد سمعت رنة الشیطان حین نزول الوحی » . من صدای ناله شیطان را در هنگام نزول وحی شنیدم . مثل شاگرد معنوی که حالات روحی خودش را به استادش عرضه میدارد ، به پیغمبر عرض کرد : یا رسول الله ! آن ساعتی که |
وحی داشت بر شما نازل میشد ، من صدای ناله این ملعون را شنیدم . فرمود
بله علی جان !
« انک تسمع ما اسمع و تری ما اری و لکنک لست بنبی » .
شاگرد من ! تو آنها که من میشنوم ، میشنوی و آنها که من میبینم ،
میبینی ولی تو پیغمبر نیستی .
بسم الله الرحمن الرحیم
روز ولادت رسول اکرم ( ص ) است . ، ولی یک گلایه
از خودمان نمیشود نکردو آن اینکه با اینکه از نظر ما از آن جهت که
مسلمان هستیم ، این روز ، روز ولادت پیغمبر اکرم است ، ، ولی ابراز احساساتی که
ما مردم شیعه در این روز به خرج میدهیم نه با ابراز احساساتی که مسیحیان در
ولادت مسیح به خرج میدهند برابری میکند ( و بلکه تناسب هم
ندارد ) و نه با ابراز احساساتی که دنیای تسنن در همین روزها به مناسبت
ولادت رسول اکرم میکند . میدانید که دنیای مسیحیت ، در ولادت مسیح ،
چندین روز عید رسمی خود را میگیرد به طوری که آثارش در میان ما مسلمین
هم ظاهر میشود ، و دنیای تسنن هم طولانیترین عیدی که برای خود میگیرد که
تقریبا با عید نوروز ما ایرانیها برابری میکند ، همان ولادت رسول اکرم
است که تعطیل چند روزه دارند و عید چند روزه است . البته آنها روز
دوازدهم ربیع الاول یعنی پنج روز قبل از روز هفدهم را که ما عید میگیریم
روز ولادت رسول اکرم میدانند ، ولی عید آنها از روز دوازدهم هم شروع
میشود و ظاهرا تا پنج روز بعد از هفدهم ادامه پیدا میکند . آنچه برای ما
عید نوروز یعنی یک عید عمومی طولانی است ، در دنیای تسنن همان ایام
ولادت رسول خداست . ولی در میان ما شیعیان که عرض کردم این گله را از
خودمان نمیشود نکرد - ولادت رسول خدا میآید و میگذرد و بسیاری از مردم ما
احساس نمیکنند که چنین روزی هم بر آنها گذشت . و اگر تنها ، مسئله
تعطیل رسمی و تعطیل شدن بانکها و بیکار شدن کارمندان اداری نبود ، اساسا
کوچکترین احساسی در جامعه ما رخ نمیداد . حالا
اسم این را چه میشود گذاشت ، من نمیدانم .
شهیدمطهری
پیغمبر اکرم
پیغمبر اکرم حضرت محمد بن عبدالله ( ص ) که نبوت به او پایان یافت
، در سال 570 بعد از میلاد متولد شد ، در چهل سالگی به نبوت مبعوث گشت
، سیزده سال در مکه مردم را به اسلام دعوت کرد و سختیها و مشکلات فراوان
متحمل شد و در این مدت گروهی زبده تربیت کرد و پس از آن به مدینه
مهاجرت نمود و آنجا را مرکز قرار داد ده سال در مدینه آزادانه دعوت و
تبلیغ نمود و با سرکشان عرب نبرد کرد و همه را مقهور ساخت پس از ده
سال همه جزیزش العرب مسلمان شدند آیات کریمه قرآن تدریجا در مدت بیست
و سه سال بر آن حضرت نازل شد مسلمین شیفتگی عجیبی نسبت به قرآن و هم
نسبت به شخصیت رسول اکرم نشان میدادند رسول اکرم در سال یازدهم هجری ،
یعنی یازدهمین سال هجرت از مکه به مدینه ، که بیست و سومین سال پیامبری
او و شصت و سومین سال از عمرش بود درگذشت ، در حالی که جامعه ای نو
بنیاد و مملو از نشاط روحی و
مؤمن به یک ایدئولوژی سازنده که احساس مسؤولیت جهانی میکرد تاسیس
کرده و باقی گذاشته بود .
آنچه به این جامعه نو بنیاد روح و وحدت و نشاط داده بود ، دو چیز بود
: قرآن کریم که همواره تلاوت میشد و الهام میبخشید ، و دیگر شخصیت عظیم
و نافذ رسول اکرم که خاطرها را به خود مشغول و شیفته نگه میداشت اکنون
درباره شخصیت رسول اکرم اندکی بحث میکنیم :
دوران کودکی
هنوز در رحم مادر بود که پدرش در سفر بازرگانی شام در مدینه درگذشت
جدش عبدالمطلب کفالت او را بر عهده گرفت از کودکی آثار عظمت و فوق
العادگی از چهره و رفتار و گفتارش پیدا بود عبدالمطلب به فراست
دریافته بود نوه اش آینده ای درخشان دارد .
هشت ساله بود که جدش عبدالمطلب درگذشت و طبق وصیت او ابوطالب
عموی بزرگش عهده دار کفالت او شد ابوطالب نیز از رفتار عجیب این
کودک که با سایر کودکان شباهت نداشت در شگفت میماند هرگز دیده نشد
مانند کودکان همسالش نسبت به غذا حرص و علاقه نشان بدهد ، به غذای
اندک اکتفا میکرد و از زیاده روی امتناع میورزید ( 1 ) . برخلاف کودکان
همسالش و برخلاف عادت و تربیت آن روز ، موهای خویش را مرتب میکرد و
سر و صورت خود را تمیز نگه میداشت .
ابوطالب روزی از او خواست که در حضور او جامه هایش را بکند و به بستر رود او این دستور را با کراهت تلقی کرد و چون نمیخواست از دستور عموی خویش تمرد کند به عمو گفت : روی خویش را برگردان تا بتوانم جامه ام را بکنم . ابوطالب از این سخن کودک در شگفت شد ، زیرا در عرب آن روز حتی مردان بزرگ از عریان کردن همه قسمتهای بدن خود احتراز نداشتند ابوطالب میگوید : من هرگز از او دروغ نشنیدم ، کار ناشایسته و خنده بیجا ندیدم ، به بازیهای بچه ها رغبت نمی کرد ، تنهایی و خلوت را دوست میداشت و در همه حال متواضع بود . تنفر از بیکاری و بطالت بینشاطی ، از سستی و تنبلی و از عجز و زبونی به تو پناه میبرم " مسلمانان را به کار کردن تشویق میکرد و میگفت : " عبادت هفتاد جزء دارد و بهترین جزء آن کسب حلال است " . امانت به شام انجام داد در آن سفر بیش از پیش لیاقت و استعداد و امانت و درستکاری اش روشن شد او در میان مردم آنچنان به درستی شهره شده بود که لقب " محمد امین " یافته بود امانتها را به او میسپردند . پس از بعثت نیز قریش با همه دشمنیای |
که با او پیدا کردند ، باز هم امانتهای خود را به او میسپردند ، از همین
رو پس از هجرت به مدینه ، علی ( علیه السلام ) را چند روزی بعد از خود
باقی گذاشت که امانتها را به صاحبان اصلی برساند .
مبارزه با ظلم
در دوران جاهلیت با گروهی که آنها نیز از ظلم و ستم رنج میبردند برای بر دوش خویش سوار میکرد ، آنها را میبوسید و اینها همه برخلاف خلق و
خوی رایج آن زمان بود روزی در حضور یکی از اشراف ، یکی از فرزند زادگان
خویش حضرت مجتبی ( ع ) را میبوسید ، آن مرد گفت : من دو پسر دارم و
هنوز حتی یک بار هیچ کدام از آنها را نبوسیدهام . فرمود :
« من لا یرحم لا یرحم » ( 1 ) .
کسی که مهربانی نکند رحمت خدا شامل حالش نمیشود .
نسبت به فرزندان مسلمین نیز مهربانی میکرد آنها را روی زانوی خویش
نشانده ، دست محبت بر سر آنها میکشید گاه مادران ، کودکان خردسال خویش
را به او میدادند که برای آنها دعا کند اتفاق میافتاد که احیانا آن
کودکان روی جامه اش ادرار میکردند مادران ناراحت شده و شرمنده میشدند و
میخواستند مانع ادامه ادرار بچه شوند او آنها را از این کار به شدت منع
میکرد و میگفت : مانع ادامه ادرار کودک نشوید ، اینکه جامه من نجس
بشود اهمیت ندارد ، تطهیر میکنم .
با بردگان
نسبت به بردگان فوق العاده مهربان بود به مردم میگفت : اینها برادران
شمایند ، از هر غذا که میخورید به آنها بخوارنید و از هر نوع جامه که
میپوشید آنها را بپوشانید ، کار طاقت فرسا به آنها تحمیل مکنید ، خودتان
در کارها به آنها کمک کنید میگفت : آنها را به
عنوان " بنده " و یا کنیز ( که مملوکیت را میرساند ) خطاب نکنید ،
زیرا همه مملوک خداییم و مالک حقیقی خداست ، بلکه آنها را به عنوان " فتی " ( جوانمرد ) یا " فتاش " ( جوانزن ) خطاب کنید . در شریعت اسلام تمام تسهیلات ممکن برای آزادی بردگان که منتهی به آزادی کلی آنها میشد فراهم شد او شغل " نخاسی " یعنی برده فروشی را بدترین شغلها میدانست و میگفت : بدترین مردم نزد خدا آدم فروشاناند . نظافت و بوی خوش دیگران دستور میداد به یاران و پیروان خود تاکید مینمود که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوشبو نگه دارند بخصوص روزهای جمعه وادارشان میکرد غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود ، آنگاه در نماز جمعه حضور یابند . برخورد و معاشرت و بردگان پیشی میگرفت پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمیکرد و در حضور کسی تکیه نمینمود غالبا دو زانو مینشست در مجالس ، دایره وار مینشست تا مجلس ، بالا و پایینی نداشته باشد و همه جایگاه مساوی داشته باشند از اصحابش تفقد میکرد ، اگر سه روز یکی از اصحاب را نمیدید سراغش را میگرفت ، |
و جرمش محرز گردید خاندان آن زن که از اشراف قریش بودند و اجرای حد
سرقت را توهینی به خود تلقی میکردند ، سخت به تکاپو افتادند که رسول
خدا از اجرای حد صرف نظر کند بعضی از محترمین صحابه را به شفاعت
برانگیختند ، ولی رنگ رسول خدا از خشم برافروخته شد و گفت : چه جای
شفاعت است ؟ ! مگر قانون خدا را میتوان به خاطر افراد تعطیل کرد ؟ هنگام عصر آن روز در میان جمع سخنرانی کرد و گفت :
" اقوام و ملل پیشین از آن جهت سقوط کردند و منقرض شدند که در اجرای
قانون خدا تبعیض میکردند ، هرگاه یکی از اقویا و زبردستان مرتکب جرم
میشد معاف میشد و اگر ضعیف و زیردستی مرتکب میشد مجازات میگشت سوگند
به خدایی که جانم در دست اوست ، در اجرای عدل درباره هیچ کس سستی
نمیکنم ، هر چند از نزدیکترین خویشاوندان خودم باشد " ( 1 ) .
عبادت
پاره ای از شب ، گاهی نصف ، گاهی ثلث و گاهی دو ثلث شب را به
عبادت میپرداخت با اینکه تمام روزش خصوصا در اوقات توقف در مدینه در
تلاش بود ، از وقت عبادتش نمیکاست او آرامش کامل خویش را در عبادت
و راز و نیاز با حق مییافت عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از
جهنم نبود ، عاشقانه و سپاسگزارانه بود روزی یکی از همسرانش گفت : تو
دیگر چرا آن همه عبادت میکنی ؟ تو که آمرزیده ای ! جواب داد : آیا یک
بنده سپاسگزار نباشم ؟
بسیار روزه میگرفت . علاوه بر ماه رمضان و قسمتی از شعبان ، یک روز در
میان روزه میگرفت دهه آخر ماه رمضان بسترش بکلی جمع میشد و در مسجد
معتکف میگشت و یکسره به عبادت میپرداخت ، ولی به دیگران میگفت :
کافی است در هر ماه سه روز روزه بگیرید میگفت : به اندازه طاقت عبادت
کنید ، بیش
از ظرفیت خود بر خود تحمیل نکنید که اثر معکوس دارد .
با رهبانیت و انزوا و گوشه گیری و ترک اهل و عیال مخالف بود ، بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند مورد انکار و ملامت قرار گرفتند میفرمود : بدن شما ، زن و فرزند شما و یاران شما همه حقوقی بر شما دارند و میباید آنها را رعایت کنید . در حال انفراد ، عبادت را طول میداد ، گاهی در حال تهجد ساعتها سرگرم بود ، اما در جماعت به اختصار میکوشید ، رعایت حال اضعف مامومین را لازم میشمرد و به آن توصیه میکرد . زهد و ساده زیستی میپوشید و ساده حرکت میکرد زیراندازش غالبا حصیر بود ، بر روی زمین مینشست ، با دست خود از بز شیر میدوشید و بر مرکب بیزین و پالان سوار میشد و از اینکه کسی در رکابش حرکت کند به شدت جلوگیری میکرد قوت غالبش نان جوین و خرما بود کفش و جامه اش را با دست خویش وصله میکرد در عین سادگی طرفدار فلسفه فقر نبود ، مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راه های مشروع لازم میشمرد ، میگفت : « نعم المال الصالح للرجل الصالح » ( 1 ) . چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند . |
« نعم العون علی تقوی الله الغنی » ( 1 ) .
مال و ثروت کمک خوبی است برای تقوا .
اراده و استقامت
اراده و استقامتش بینظیر بود ، از او به یارانش سرایت کرده بود دوره
بیست و سه ساله بعثتش یکسره درس اراده و استقامت است او در تاریخ
زندگیاش مکرر در شرایطی قرار گرفت که امیدها از همه جا قطع میشد ، ولی
او یک لحظه تصور شکست را در مخیله اش راه نداد ، ایمان نیرومندش به
موفقیت یک لحظه متزلزل نشد .
رهبری و مدیریت و مشورت
با اینکه فرمانش میان اصحاب بیدرنگ اجرا میشد و آنها مکرر میگفتند
چون به تو ایمان قاطع داریم ، اگر فرمان دهی که خود را در دریا غرق کنیم
و یا در آتش بیفکنیم میکنیم ، او هرگز به روش مستبدان رفتار نمیکرد در
کارهایی که از طرف خدا دستور نرسیده بود ، با اصحاب مشورت میکرد و نظر
آنها را محرم میشمرد و از این راه به آنها شخصیت میداد در بدر مساله
اقدام به جنگ ، همچنین تعیین محل اردوگاه و نحوه رفتار با اسرای جنگی را
به شور گذاشت . در احد نیز راجع به اینکه شهر مدینه را اردوگاه قرار
دهند و یا اردو را
به خارج ببرند ، به مشورت پرداخت در احزاب و در تبوک نیز با اصحاب
به شور پرداخت . نرمی و مهربانی پیغمبر ، عفو و گذشتش ، استغفارهایش برای اصحاب و بیتابیاش برای بخشش گناه امت ، همچنین به حساب آوردنش اصحاب و یاران را ، طرف شور قرار دادن آنها و شخصیت دادن به آنها از علل عمده نفوذ عظیم و بینظیر او در جمع اصحابش بود . قرآن کریم به این مطلب اشاره میکند آنجا که میفرماید : " به موجب مهربانیای که خدا در دل تو قرار داده تو با یاران خویش نرمش نشان میدهی اگر تو درشتخو و سخت دل میبودی از دورت پراکنده میشدند پس عفو و بخشایش داشته باش و برای آنها نزد خداوند استغفار کن و با آنها در کارها مشورت کن ، هرگاه عزمت جزم شد دیگر بر خدا توکل کن و تردید به خود راه مده " ( 1 ) . نظم و انضباط به این عمل توصیه مینمود اصحابش تحت تاثیر نفوذ او دقیقا انضباط را رعایت میکردند برخی تصمیمات را لازم میشمرد آشکار نکند و نمیکرد ، مبادا که دشمن از آن آگاه گردد یارانش تصمیماتش را بدون چون و چرا به کار میبستند ، مثلا فرمان میداد که آماده باشید ، فردا حرکت کنیم ، همه به طرفی که او فرمان میداد همراهش روانه میشدند ، بدون آنکه از مقصد نهایی آگاه |
حرکت کنند و نامه ای به فرمانده آنها میداد و میگفت : بعد از چند روز
که به فلان نقطه رسیدی نامه را باز کن و دستور را اجرا کن آنها چنین
میکردند و پیش از رسیدن به آن نقطه نمیدانستند مقصد نهایی کجاست و برای
چه ماموریتی میروند ، و بدین ترتیب دشمن و جاسوسهای دشمن را بیخبر
میگذاشت و احیانا آنها را غافلگیر میکرد .
ظرفیت شنیدن انتقاد و تنفر از مداحی و چاپلوسی
او گاهی با اعتراضات برخی یاران مواجه میشد ، اما بدون آنکه درشتی کند
نظرشان را به آنچه خود تصمیم گرفته بود جلب و موافق میکرد .
از شنیدن مداحی و چاپلوسی بیزار بود ، میگفت : به چهره مداحان و
چاپلوسان خاک بپاشید .
محکم کاری را دوست داشت ، مایل بود کاری که انجام میدهد متقن و محکم
باشد تا آنجا که وقتی یار مخلصش سعد بن معاذ از دنیا رفت و او را در
قبر نهادند ، او با دست خویش سنگها و خشتهای او را جابجا و محکم کرد و
آنگاه گفت :
" من میدانم که طولی نمیکشد همه اینها خراب میشود ، اما خداوند دوست
میدارد که هرگاه بنده ای کاری انجام میدهد آن را محکم و متقن انجام دهد
مبارزه با نقاط ضعف
او از نقاط ضعف مردم و جهالتهای آنان استفاده نمیکرد ، برعکس ، با آن
نقاط ضعف مبارزه میکرد و مردم را به جهالتشان واقف میساخت روزی که
ابراهیم پسر هیجده ماهه اش از دنیا رفت ، از قضا آن روز خورشید گرفت
مردم گفتند : علت اینکه کسوف شد مصیبتی است که بر پیغمبر خدا وارد شد
او در مقابل این خیال جاهلانه مردم سکوت نکرد و از این نقطه ضعف استفاده
نکرد ، بلکه به منبر رفت و گفت : ایها الناس ! ماه و خورشید دو آیت
از آیات خدا هستند و برای مردن کسی نمیگیرند .
واجد بودن شرایط رهبری
شرایط رهبری از حس تشخیص ، قاطعیت ، عدم تردید و دو دلی ، شهامت ،
اقدام و بیم نداشتن از عواقب احتمالی ، پیش بینی و دور اندیشی ، ظرفیت
تحمل انتقادات ، شناخت افراد و تواناییهای آنان و تفویض اختیارات در
خور تواناییها ، نرمی در مسائل فردی و صلابت در مسائل اصولی ، شخصیت
دادن به پیروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهای عقلی و عاطفی
و عملی آنها ، پرهیز از استبداد و از میل به اطاعت کورکورانه ، تواضع و
فروتنی ، سادگی و درویشی ، وقار و متانت ، علاقه شدید به سازمان و
تشکیلات برای شکل دادن و انتظام دادن به نیروهای انسانی - همه را - در حد
کمال داشت ، میگفت :
اگر سه نفر با هم مسافرت میکنید ، یک نفرتان را به عنوان رئیس و
فرمانده انتخاب کنید " .
در دستگاه خود در مدینه تشکیلات خاص ترتیب داد ، از آن جمله جمعی
دبیر به وجود آورد و هر دسته ای کار مخصوصی داشتند : برخی کتاب وحی
بودند و قرآن را مینوشتند ، برخی متصدی نامه های خصوصی بودند ، برخی عقول
و معاملات مردم را ثبت میکردند ، برخی دفاتر صدقات و مالیات را
مینوشتند برخی مسؤول عهدنامه ها و پیمان نامه ها بودند در کتب تواریخ از
قبیل تاریخ یعقوبی و التنبیه و الاشراف مسعودی و معجم البلدان بلاذری و
طبقات ابن سعد ، همه اینها ضبط شده است .
روش تبلیغ
در تبلیغ اسلام سهلگیر بود نه سختگیر ، بیشتر بر بشارت و امید تکیه
میکرد تا بر ترس و تهدید به یکی از اصحابش که برای تبلیغ اسلام به یمن
فرستاد دستور داد که :
« یسرو لا تعسر و بشر و لا تنفر » ( 1 ) .
آسان بگیر و سخت نگیر ، نوید بده ( میلها را تحریک کن ) و مردم را
متنفر نساز !
در کار تبلیغ اسلام تحرک داشت به طائف سفر کرد ، در ایام حج در میان
قبایل میگشت و تبلیغ میکرد ، یک بار علی ( علیه السلام ) و بار دیگر
معاذبن جبل را به یمن برای تبلیغ فرستاد ،
مصعب بن عمیر را پیش از آمدن خودش برای تبلیغ مردم مدینه به مدینه
فرستاد ، گروه فراوانی از یارانش را به حبشه فرستاد آنها ضمن نجات از
آزار مکیان ، اسلام را تبلیغ کردند و زمینه اسلام نجاشی پادشاه حبشه و نیمی
از مردم حبشه را فراهم کردند در سال ششم هجری به سران کشورهای جهان نامه
نوشت و نبوت و رسالت خویش را به آنها اعلام کرد در حدود صد نامه از او
باقی است که به شخصیتهای مختلف نوشته است .
تشویق به علم
به علم و سواد تشویق میکرد ، کودکان اصحابش را وادار کرد که سواد
بیاموزند ، برخی از یارانش را فرمان داد زبان سریانی بیاموزند . میگفت
:
" دانشجویی بر هر مسلمان فرض و واجب است " ( 1 ) .
و هم فرمود :
" حکمت را در هر کجا و در نزد هر کس و لو مشرک یا منافق یافتید ،
از او اقتباس کنید " ( 2 ) .
و هم فرمود :
" علم را جستجو کنید و لو مستلزم آن باشد که تا چین سفر کنید " ( 3 )
.
این تاکید و تشویقها درباره علم سبب شد که مسلمین با همت و سرعت
بینظیری به جستجوی علم در همه جهان پرداختند ،
آثار علمی را هر کجا یافتند به دست آوردند و ترجمه کردند و خود به تحقیق
پرداخته و از این راه علاوه بر اینکه حلقه ارتباطی شدند میان تمدنهای قدیم یونانی و رومی و ایرانی و مصری و هندی و غیره ، و تمدن جدید اروپایی ، خود یکی از شکوهمندترین تمدنها و فرهنگهای تاریخ بشریت را آفریدند که به نام تمدن و فرهنگ اسلامی شناخته شده و میشود . خلق و خویش مانند سخنش و مانند دینش جامع و همه جانبه بود تاریخ ، هرگز شخصیتی مانند او را یاد ندارد که در همه ابعاد انسانی در حد کمال و تمام بوده باشد او به راستی انسان کامل بود . |
به نام خدا
معجزه ای غیر از قرآن
آیا پیامبر اسلام غیر از قرآن معجزه ای نداشته است ؟ این مطلب گذشته
از اینکه از نظر تاریخ و سنت و حدیث متواتر غیر قابل قبول است ، خلاف
نص قرآن کریم است . شق القمر در خود قرآن
آمده است فرضا کسی شق القمر را توجیه و تعبیر کند ( که البته قابل تاویل
نیست ) ، داستان معراج و سوره اسراء را چگونه میتوان توجیه و تعبیر کرد ؟ در کمال صراحت میفرماید : « سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا ». منزه است آن که شبی بنده خویش را از مسجدالحرام تا مسجد الاقصی ( بیت المقدس ) برد تا برخی از آیات خود را به او بنمایانیم . آیا این جریان یک خرق عادت ، یک معجزه نیست ؟ ! در سوره مبارکه تحریم ، داستان در میان گذاشتن پیامبر رازی را با یکی از زنان خود ، و باز در میان گذاشتن آن زن آن راز را با زنی دیگر آمده است ( 1 ) ، که رسول اکرم به آن زن گفت چرا با دیگری گفتی ؟ و قسمتهایی از آنچه میان آن دو زن گذشته بود بازگو کرد آن زن ( با تعجب ) پرسید : تو از کجا اینها را دانستی ؟ رسول اکرم فرمود : خداوند مرا آگاه ساخت آیا این خبر از غیب نیست ؟ معجزه نیست ؟ داستان آیات 90 - 93 سوره اسراء و بعضی آیات دیگر از این قبیل که مورد استناد واقع شده چیز دیگر است در آنجا مساله تقاضای معجزه به معنی " آیت " و " بینه " خواستن از طرف مردمی |
که واقعا تردید دارند و دنبال دلیل و برهان و بینه میگردند ، نیست این
آیات و آیه 50 سوره عنکبوت ( 1 ) منطق خاص مشکران را در معجزه خواهی و
منطق خاص قرآن را در فلسفه معجزه پیامبران روشن میکند .
در آیات 90 - 93 سوره اسراء سخن مشرکان اینچنین آغاز میشود : "
« لن نؤمن لک حتی تفجر لنا ». . . "
یعنی ما به سود تو به تو نمیگرویم و وارد گروه و دار و دسته تو نمیشویم
، مگر آنکه تو " به سود ما " در مقابل ، در این سرزمین خشک مکه چشمه
ای از زمین جاری سازی ( یعنی یک معامله ) ، یا باغی پر درخت که در آن
نهرها جاری باشد ، یا خانه ای پر از طلا داشته باشی که ما هم از آنها
استفاده کنیم ( یعنی باز هم یک معامله ) ، یا پاره ای از آسمان را
آنچنانکه خود میپنداری در قیامت چنین خواهد شد بر ما بیفکنی ( یعنی
عذاب و مرگ و پایان کار نه معجزه ) ، یا خدا و فرشتگان را نزد ما احضار
کنی ، یا به آسمان بر شوی و برای ما و به نام و افتخار ما نامه خصوصی
بیاوری ( باز هم یک معامله اما نه پولی ، بلکه عنوانی و تفاخری ، بدون
توجه به محال بودن موضوع ) .
مشرکان نگفتند : " لن نؤمن بک " که به معنی این است که تا فلان
معجزه را نکنی به تو ایمان نمیآوریم ، گفتند : " « لن نؤمن لک »" که
به معنی این است که به سود تو به گروه تو ملحق نمیشویم ، یعنی یک تصدیق
مصلحتی ، یک خرید و فروش عقیده فرق است میان " آمن به " و " آمن له
" علمای اصول فقه در مورد آیه 61 سوره توبه که
درباره رسول اکرم میفرماید : " « یؤمن بالله و یؤمن للمؤمنین »" همین
نکته لطیف را استنباط کرده اند بعلاوه آنچه را که در مقابل این تایید و
تصدیق مصلحتی تقاضا کرده بودند با تعبیر " « تفجر لنا من الارض ینبوعا
" ادا کرده اند ، یعنی به سود ما چشمه ای جاری سازی معلوم است که این
" مزد " خواهی است نه " بینه " خواهی و دلیل خواهی و معجزه خواهی
پیغمبر آمده مؤمن واقعی بسازد نه اینکه به بهای معجزه رای و عقیده بخرد .
خود نویسنده محترم مینویسد که به پیغمبر میگفتند : " اگر تو پیغمبری ،
قیمت کالاها را از پیش به ما بگو تا در تجارتمان سود بریم " واضح است
که این ، معجزه خواهی یعنی بینه خواهی برای کشف حقیقت نیست ، وسیله
قراردادن پیغمبر است برای پول درآوردن بدیهی است که پاسخ پیغمبر این
است که اگر خدا مرا به غیب ( برای چنین منظورهایی ) آگاه میکرد ، آن را
وسیله برای کارهای دنیایی خودم قرار میدادم ، ولی معجزه و غیب وسیله این
کارها نیست ، من پیامبرم و نوید دهنده و بیم دهنده .
مشرکان میپنداشتند معجزه امری است در اختیار پیامبر ، هر ساعتی که
بخواهد و هر طور بخواهد و برای هر منظوری بخواهد ، معجزه میکند این بود
که از او چشمه جاری کردن ، خانه طلا داشتن ، قیمتها را پیشاپیش خبر دادن
میخواستند در صورتی که معجزه مثل خود وحی است ، به آن طرف وابسته است
نه به این طرف همان طور که وحی تابع میل پیغمبر نیست ، جریانی است از
آن سو که پیغمبر را تحت تاثیر قرار میدهد ، معجزه نیز جریانی است از آن
سو که اراده پیغمبر را تحت تاثیر قرار میدهد و به دست او جاری میشود
این است معنی اینکه وحی " باذن الله " است ،
خداوند آگاه نهان است ، هیچ کس را بر نهان خود آگاه نمیسازد مگر
فرستاده ای مورد رضایت . قطعا رسول اکرم یکی از آن فرستادگان مورد رضایت است . از همه اینها گذشته ، قرآن در آیات فراوانی معجزات رسولان را ذکر کرده است معجزات ابراهیم ، موسی ، عیسی با این حال ، چگونه ممکن است وقتی که از پیامبر اکرم معجزه بخواهند همچنانکه از رسولان گذشته معجزه خواستند و آنها اجابت کردند پیغمبر بگوید : " سبحان الله ! من بشر رسولی بیش نیستم " ؟ آیا آنها حق نداشتند بگویند آیا پیامبران گذشته که تو خود معجزات آنها را با این همه آب و تاب نقل میکنی ، بشر نبودند یا رسول نبودند ؟ آیا ممکن است چنین تناقض صریحی در قرآن وجود داشته باشد ؟ آیا ممکن است مشرکان متوجه چنین تناقضی نشده باشند ؟ اگر این منطق روشنفکری صحیح باشد ، پیغمبر به جای اینکه بگوید : " سبحان الله ! من بشر رسولی بیش نیستم " ، بایست میگفت : سبحان الله من خاتم رسولان ، من از قاعده رسولان دیگر مستثنی هستم ، از من آنچه از سایر رسولان میخواستند نخواهید ، نه اینکه بگوید من رسولی هستم مانند سایر رسولان . پس معلوم میشود آنچه مشرکان از پیغمبر میخواستند معجزه ، یعنی آیت و بینه به منظور کشف حقیقت که حقیقت جویان حق دارند از مدعیان پیامبری بخواهند ، نبوده است ، چیزی بوده که شان پیغمبران عموما این نبوده که به چنین درخواستهایی پاسخ بگویند این است که پیامبر فرمود : " سبحان الله ! من بشری رسول بیش نیستم " ، یعنی آنچه شما میخواهید چیزی نیست که یک حقیقت جو از پیامبران و رسولان بخواهد و رسولان ملزم باشند به آنها پاسخ مثبت |
بدهند ، چیز دیگر است ، قرار داد و معامله است ، مرا دیدن و خدا را
ندیدن و از من بالاستقلال چیز خواستن است ، اظهار تکبر و خودخواهی و اثبات امتیاز برای خود نسبت به دیگران است ، تقاضای یک سلسله امور محال است و . . . من اعتراف دارم که میل عوام همواره بر معجزه سازی است ، نه تنها برای پیغمبر و امام ، که برای هر قبر و سنگ و درختی ، ولی آیا این جهت سبب میشود که ما وجود هر معجزه و کرامت ( غیر از قرآن ) را از پیغمبر منتفی بدانیم ؟ بعلاوه میان معجزه و کرامت فرق است معجزه یعنی بینه و آیت الهی که برای اثبات یک ماموریت الهی صورت میگیرد و به اصطلاح مقرون به تحدی است ، منظوری الهی از او در کار است ، این است که محدود است به شرایط خاصی ، اما کرامت یک امر خارق العاده است که صرفا اثر قوت روحی و قداست نفسانی یک انسان کامل یا نیمه کامل است و برای اثبات منظور الهی خاصی نیست اینچنین امری فراوان رخ میدهد و حتی میتوان گفت یک امر عادی است و مشروط به شرطی نیست معجزه زبان خداست که شخصی را تایید میکند ، ولی کرامت چنین زبانی نیست . |
به نام خدا
جهت هدایت پیامبر
معجزه ختمیه به حکم اینکه کتاب است و از مقوله سخن و بیان و دانش و
فرهنگ است ، معجزه جاودانه است معجزه کتاب تدریجا وجوه اعجازش روشن
تر میگردد امروز شگفتیهایی از قرآن بر مردم زمان ما روشن شده که دیروز
روشن نبود و ممکن نبود باشد معجزه کتاب را اندیشمندان بهتر از مردم عوام
درک میکنند معجزه ختمیه از آن جهت از نوع " کتاب " شد که این مزایای
متناسب با دوره ختمیه را داشته باشد . اما . . .
آیا این معجزه از آن جهت از نوع کتاب شد که ضمنا توجه بشر را از غیب
به شهادت ، از نامعقول به معقول و منطقی ، و از ماورای طبیعت به طبیعت
هدایت کند ؟ آیا محمد ( ص ) میکوشد تا کنجکاوی مردم را از امور غیر
عادی و کرامات و خوارق عادات به مسائل عقلی و منطقی و عملی و طبیعی و
اجتماعی و اخلاقی متوجه سازد و جهت حساسیت آنها را از " عجایب و
غرایب " به " واقعیات و حقایق " بگرداند ؟
به نظر نمیرسد که این نظریه صحیح باشد اگر چنین باشد باید بگوییم همه
پیامبران دعوت به غیب کرده اند و محمد ( ص ) دعوت به شهادت پس چرا
صدها آیه از قرآن به همین " عجایب و غرایب " اختصاص یافته است ؟
بدون شک یک امتیاز اساسی قرآن دعوت به مطالعه عالم طبیعت و شهادت
به عنوان آیات الهی است ، ولی دعوت به مطالعه طبیعت به معنی منصرف
ساختن اذهان از توجه به هر امر غیر طبیعی
نیست . بر عکس ، دعوت به مطالعه طبیعت به عنوان " آیات " و "
نشانه " ها به معنی عبور دادن از طبیعت به ماورای طبیعت است از نظر
قرآن ، راه غیب از شهادت و راه ماورای طبیعت از طبیعت و راه معقول از
محسوس میگذرد .
اهمیت کار محمد ( ص ) در این است که همان طور که به نظر در طبیعت و
تاریخ و اجتماع میخواند و مردمی را که جز در برابر هر چه غیر طبیعی است
تسلیم نمیشوند ، تسلیم عقل و منطق و علم مینماید ، میکوشد اندیشه مردمی
را هم که دم از عقل و منطق میزنند و جز در برابر هر چه طبیعی و محسوس
است تسلیم نمیشوند ، به منطقی برتر و عالیتر آشنا سازد .
امتیاز اساسی جهانی که مذهب به طور کلی بخصوص اسلام ارائه میدهد با
جهانی که علوم و فلسفه های محض بشری ارائه میدهند این است که به قول "
ویلیام جیمز " در ساختمان جهان مذهب عناصری وجود دارد علاوه بر عناصر
مادی ، و قوانینی وجود دارد علاوه بر قوانین شناخته شده بشری .
قرآن نمیخواهد توجه به طبیعت و محسوسات را جانشین توجه به ماورای
طبیعت و امور نامحسوس نماید اهمیت قرآن در این است که در عین توجه
دادن به طبیعت و به تعبیر خود قرآن " شهادت " ایمان به " غیب " را
سر لوحه دعوتش قرار میدهد : " « الم 0 ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی
للمتقین 0 الذین یؤمنون بالغیب ». . . " ( 1 ) .
چگونه ممکن است قرآن در پس منصرف ساختن مردم از توجه به آن امور
باشد در حالی که خودش از همان مقوله " عجایب و غرایب " یعنی معجزه است ،
بعلاوه بیش از صد آیه در همان مقوله آورده
است ؟
من معنی این جمله را نمیفهمم که : " کتاب تنها معجزه ای است که
اعتقاد به آن تنها به معتقدان به امور غیبی منحصر نیست " .
چه اعتقادی ؟ اعتقاد به اینکه کتابی است و مطالب عالی دارد و یا
اعتقاد به اینکه معجزه است ؟ اعتقاد به معجزه بودن چیزی به معنی آیت و
بینه الهی بودن ، مساوی است با اعتقاد به غیب چطور ممکن است یک نفر
در آن واحد ، هم اعتقاد به غیب داشته باشد و هم نداشته باشد ؟
گفته شد : " معجزه محمد از مقوله امور غیر بشری نیست ، اگر چه یک
عمل غیر بشری است " .
معنی این جمله نیز برای من مبهم است و دو گونه ممکن است تفسیر شود :
یکی اینکه معجزه محمد ( قرآن ) به حکم اینکه وحی است نه سخن خود آن
حضرت ، پس یک عمل غیر بشری است ، اما در عین اینکه سخن بشر نیست و
سخن خداست ، از مقوله امور بشری است و کاری است عادی در ردیف کارهای
بشری .
بعید به نظر میرسد که مقصود این باشد ، زیرا در این صورت قرآن امتیازی
از سایر کتب آسمانی ندارد همه آن کتابها به حکم اینکه از مبدا وحی صادر
شده اند عمل غیر بشری هستند ، ولی به حکم اینکه جنبه خارق العاده ندارند
از مقوله امور غیر بشری نیستند ، همچنانکه پاره ای کلمات داریم که به
نام " احادیث قدسیه " معروف اند و عینا سخن خدایند که وحی و الهام
شده اند ، اما معجزه و از مقوله امور غیر بشری نیستند . امتیاز قرآن از سایر
کتب آسمانی و از احادیث قدسیه در این است که هم
عمل غیر بشری است یعنی وحی است و هم از مقوله امور غیر بشری ، یعنی در
حد اعجاز و قدرت مافوق بشری است . لهذا قرآن میگوید :
« قل لئن اجتمعت الانس و الجن علی ان یاتوا بمثل هذا القرآن لا یاتون
بمثله و لو کان بعضهم لبعض ظهیرا »( 1 ) .
تفسیر دوم این جمله این است که معجزه محمد برخلاف معجزات سایر
پیامبران از قبیل عصا را اژدها کردن و مرده را زنده کردن که مقوله و تیپ
کار از مقوله و تیپ کار بشر نیست ، از مقوله کارهای بشری است ، چون از
نوع سخن و بیان و علم و فرهنگ است ، ولی عمل غیر بشری است ، یعنی در
حد مافوق بشری است ، از قدرتی غیبی و ماوراء الطبیعی سرچشمه میگیرد اگر
مقصود این باشد و باید هم همین باشد این خود اعتراف است به غیب ،
ماوراء الطبیعه ، خارق عادت ، و بالاخره آنچه " عجایب و غرایب "
خوانده شد پس چرا از اول ، برداشت ما از معجزه و خارق عادت ، برداشتی
از نوع برداشت از خرافه و امور نامعقول باشد ؟ آیا نمیبایست ما از اول
، حساب معجزه و خرق عادت را از حساب خرافات و اوهام جدا سازیم تا
افراد کم اطلاع ، از این برداشتها برداشت دیگری که خود ما هم نمیخواهیم ،
نکنند ؟ و اساسا چرا تعبیر معروف " کتاب پیامبر اسلام معجزه است " را
تغییر داده و بگوییم " معجزه پیامبر کتاب است " که قابل سوء تعبیرها
و سوء تفسیرها است ؟ !
دین رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم پیش از بعثت
س.حضرت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم پیش از بعثت چه دینى داشته است ؟
ج - در روایت آمده است که آن حضرت متدین به دین حضرت ابراهیم علیه السّلام بوده اند، و در حدیثى آمده است : (شریعت هر یک از انبیاى اولواالعزم که داراى کتاب و شریعت بودند، تا شریعت اولواالعزم دیگر جارى بود و به آن عمل مى شد، از حضرت نوح علیه السّلام تا حضرت ابراهیم علیه السّلام به شریعت حضرت نوح علیه السّلام عمل مى شد، تا اینکه شریعت حضرت ابراهیم علیه السّلام آن را نسخ کرد و تا زمان حضرت موسى علیه السّلام ادامه داشت . و انبیاى دیگر تا شریعت حضرت عیسى علیه السّلام تابع شریعت قبل بودند. تا اینکه شریعت ایشان ، شریعت حضرت موسى علیه السّلام را نسخ نمود، و پیغمبران بعد از شریعت حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم ، تابع حضرت عیسى علیه السّلام بودند).
دین اجداد رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم
س - آیا اجداد پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم به دین حضرت عیسى علیه السّلام عمل مى کردند؟
ج - البته موحد بودند، و به دین حضرت ابراهیم علیه السّلام عمل مى کردند. توضیح اینکه : شریعت حضرت ابراهیم علیه السّلام به دو شعبه تقسیم گردید:
یکى ، شعبه بنى اسرائیل که حضرت موسى علیه السّلام با تورات و احکام آن ، و نیز حضرت عیسى علیه السّلام با انجیل و تصدیق تورات ،به سوى آنان فرستاده شدند.
شعبه دیگر، اعراب حجاز بودند که عمل حج را نیز داشتند و اجداد پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم از دسته دوّم بودند.
مقامات معنوى رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم پیش از بعثت
س - آیا حضرت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم قبل از بعثت صاحب مقامى از مقامات بودند؟
ج - طبق روایات ، علامات و معنویاتى از ایشان ظهور و بروز داشته است ، و در حالى که کودک بود، ملک قلبش را شستشو داد. بدون تردید مقصود شستشوى مادى نبود به این صورت که واقعا قلبش شکافته شود و ملک داخل آن گردد، بلکه تمثل بوده ، مانند قصه حضرت مریم علیهاالسلام که خداوند مى فرماید: فتمثل لها بشرا سویا (مریم : 17)
یعنى واقعا حقیقت جبرئیل علیه السّلام بشر نشد، بلکه تمثل بود و در دید جناب مریم علیهاالسّلام به صورت بشر و انسان نمایان گردید. درباره رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم نیز در روایت آمده است : و لقد قرن الله به اعظم ملک منذ فطم )(از زمانى که از شیر گرفته شد، خداوند بزرگترین فرشته را قرین و همدم او نمود.
مقصود از (اعظم ملک ) همان روح است که آفریده اى اعظم از جبرئیل است که همیشه آن بزرگوار به او مؤ ید بوده اند. و این معنى را خداوند متعال در قصه حضرت ابراهیم علیه السّلام نیز نقل نموده و مى فرماید: و جعلناهم ائمه یهدون باءمرنا و اوحینا الیهم فعل الخیرات ... (انبیاء: 73)
و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که (مردم را) به فرمان ما هدایت مى کردند، و انجام دادن کارهاى نیک را به ایشان وحى کردیم ...
در این جمله ، (مصدر) یعنى کلمه (فعل ) به (مفعول خودش ) یعنى کلمه (الخیرات ) اضافه شده و علماى ادب گفته اند: هرگاه مصدر به مفعول اضافه شود تحقق را مى رساند؛ پس منظور این است که فعل خیرات از آنها محقق است ؛ زیرا به نحو فعلى نفرموده است : و اوحینا الیهم ان افعلوا الخیرات که در این صورت افاده تحقق نمى کرد؛ بنابراین ، از این آیه شریفه مى توان استفاده کرد که امام و هر پیغمبرى که داراى مقام امامت است ، افعالش خیر است و همیشه به وحى (روح القدس ) مؤ ید است .
نماز خواندن پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم پیش از نبوت
س - آیا از آیات سوره علق استفاده نمى شود که پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم پیش از نبوت نماز مى خوانده است ، آنجا که مى فرماید: ارایت الذى ینهى عبدا اذا صلى ؟ (علق : 9 و 10)
آیا دیدى آن کسى را که بازمى داشت ، بنده اى را آنگاه که نماز مى گزارد؟
ج - بله ، بنابراینکه تمام سوره در شب مبعث نازل شده باشد، استفاده مى شود که پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم قبل از نبوت نماز مى خوانده و کسانى بوده اند که ایشان را از نمازگزاردن باز مى داشتند.
نبوت قبل از رسالت
س - آیا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم پیش از رسالت ، نبوت داشته و بعد رسالت پیدا کرده است ؟
ج - بله پیش از مبعوث شدن به رسالت ، نبوت داشته اند. و در بعضى از احادیث آمده است : (شش ماه قبل از رسالت ، به نبوت مشرف شدند.)
نبوت رسول اکرم صلى الله علیه و آله وسلم پیش از انبیاء علیهم السلام
س - معناى فرمایش زیر حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم چیست که مى فرماید:
کنت نبیا و آدم بین الماء و الطین .در حالى که حضرت آدم علیه السّلام میان آب و گل بود، من پیامبر بودم .
ج - یعنى امضاى نبوت حضرت صلى اللّه علیه و آله و سلم از آن وقت بوده است .
س - آیا تمام انبیاء علیهم السلام چنین هستند؟
ج - گویا همه انبیاء علیهم السلام چنین باشند.
دلیل افضلیت پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم بر سایر انبیاء علیهم السلام
س - دلیل افضلیت پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم چیست ؟
ج - شریعت حضرت ، و خود حضرت ، و مقاماتش ، و اینکه او رسول است تا آخر عالم و براى همه ، و کتاب او که قرآن است حجت براى اهل عالم ، و بهترین دلیل براى افضلیت ایشان مى باشد.
س - آیا دلیلى بر افضلیت پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم غیر از قرآن داریم ؟
ج - حالات حضرت و دعوت ایشان به معارف الهى و توحیدى که لم یاءت بها الانبیاء السابقون علیهم السلام . (که پیامبران پیشین علیهم السلام مانند آن را نیاورده اند)
پیغمبر جن و انس
س - آیا پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم بر جنیان هم مبعوث گردیده است ؟
ج - خداوند متعال مى فرماید: و اذ صرفنا الیک نفرا من الجن یستمعون القرآن ، فلما حضروه قالوا: انصتوا، فلما قضى ، و لوا الى قومهم منذرین (احقاف : 29)
و چون تنى چند از جن را به سوى تو روانه کردیم که قرآن را بشنوند، پس چون بر آن حاضر شدند، به یکدیگر گفتند: گوش فرا دهید و چون به انجام رسید، براى انذار به سوى قوم خود بازگشتند.
از این آیه شریفه استفاده مى شود که پیامبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم بر آنان نیز مبعوث گردیده است .
بنده محض خدا
س - چرا خداوند متعال در برخى از آیات قرآن ، از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم به عنوان (عبد) یاد کرده ؟
جمله مى فرماید: سبحان الذى اسرى بعبده لیلا من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى ... (اسراء: 1)
منزه است آن خداوندى که بنده اش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجد الاقصى سیر داد...
و نیز مى فرماید: فاوحى الى عبده ما اوحى (نجم : 10)
آنگاه به بنده اش آنچه را باید وحى کند، وحى فرمود.
ج - اطلاق (عبد) به رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم ، تشریفى است .
آیا خاتمیت دلیل عقلى دارد؟
ج - دلیل قرآنى و استدلال به قرآن که جهانى و جاودانى است ، دلیل خاتمیت است .
س - آیا دلیل عقلى هم دارد؟
ج - دلیل عقلى در کلیات و نبوت عامه است ، نه در جزئیات و نبوت خاصه .
اطاعت از پیامبر، عین اطاعت از خداوند
س - آیا اطاعت از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم در عرض اطاعت از خداوند متعال است ؟
ج - خیر، بلکه اطاعت از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم اطاعت از خدا، و سرپیچى از اوامر و نواهى او، سرپیچى از اوامر و نواهى خدا است . خداوند متعال مى فرماید: من یطع الرسول ، فقد اطاع الله (نساء: 80)
هر کس از پیامبر فرمان برد، در حقیقت خدا را فرمان کرده است .
علت فرستادن صلوات بر رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم
س - صلوات فرستادن ما بر پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم و آل او علیهم السلام براى ترفیع درجه ما است ، و یا پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم و خاندان او علیهم السلام ؟
ج - براى ترفیع درجه ما است ، چرا که پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم اشرف موجودات است ، پس باید یک کمال وجودى اى را داشته باشد که (لاکمال فوقه ): (هیچ کمالى بالاتر از آن نباشد.)
بنابراین ، اعطاى کمال جدیدى به ایشان که داراى آن نباشد، تصور نمى شود، پس صلوات ما یک نحوه تعظیم و تکریم است ، که در اثر آن به کمال و مرتبه آن بزگوار هیچ اضافه نمى شود. و عینا مثل این مى ماند که یک سیب به باغ سیب ببرند و براى تعظیم و تکریم و صاحب باغ ، به او بدهند؛ زیرا هر مزیت دینى و دنیایى از برکات رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم است و آن حضرت صاحب همه خیرات و مبرات مى باشد.
شفاعت کبراى رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم
س - منظور از شفاعت در جمله و تقبل شفاعته چیست ؟
ج - شفاعت کبرى منظور است ، در حدیثى از امام باقر علیه السّلام آمده است : (همه انبیاء و اولیاء علیهم السلام محتاج به شفاعت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم هستند). و دیگران هم که از این خوان لقمه اى بر مى دارند به رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم ملحق مى گردند.
اندوه رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم در سوگ فرزندش
س - حضرت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم در سوگ فرزندش ابراهیم فرمود: القلب یحزن ، و العین تدمع ، و لااقول الا الحق دل اندوهگین مى گردد و اشک مى ریزد، ولى جز سخن حق بر زبان جارى نمى کنم .
آیا این حزن پیغمبر صلى اللّه علیه و آله و سلم با آیه شریفه الا، ان اولیاء الله لاخوف علیهم ، و لا هم یحزنون (یونس : 62) منافات ندارد؟
ج - حزن مراتب دارد، بعضى از مراتب حزن نسبت به بعض دیگر حزن محسوب نمى شود.سخنان عادى رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم نیز وحى است
س - خداوند متعال مى فرماید: و ما ینطق عن الهوى ، ان هو الا وحى یوحى (نجم : 3 و 4)
و از روى هوس سخن نمى گوید، سخن او جز وحى نیست .
آیا از این آیه استفاده مى شود که صحبتهاى عادى رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم نیز وحى بود؟
ج - ظاهر آیه ، تعمیم را مى رساند، حتى راجع به سخنان عادى ایشان ، چنانکه از آیه شریفه زیر استفاده مى شود که سخن گفتن رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و سلم با مردم یک نوع وحى الهى است با آن ها. خداوند متعال مى فرماید: و ما کان لبشر ان یکلمه الله الا وحیا، او من و راء حجاب ، او یرسل رسولا فیوحى باذنه ما یشاء (شورى : 51).
و هیچ بشرى را نرسد که خدا با او سخن گوید، جز از راه وحى ، یا از فراسوى حجاب ، یا فرستاده اى بفرستد و به اذن او هر چه بخواهد وحى نماید.
از این آیه شریفه بر مى آید که نحوه تکلم خداوند متعال با مردم سه گونه است :
1- (وحیا) یعنى وحى مستقیم بدون واسطه ملک .
2- (او من وراء حجاب ) یعنى با واسطه .
3- او یرسل رسولا فیوحى باذنه ما یشاء که همان تکلیم رسول الله صلى اللّه علیه و آله و سلم با مردم است .
بنابراین ، تکلیم حضرت رسول صلى اللّه علیه و آله و سلم با مردم یک نوع از وحى است .
وحى بودن الفاظ قرآن
س - آیا عین الفاظ قرآن به زبان عربى بر پیغمبر اکرم نازل شده است ، یا تنها تنهاى آن ؟
ج - خداوند متعال مى فرماید: حم ، و الکتاب المبین ، انا جعلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (زخرف : 1 3)
حم ، سوگند به این کتاب روشنگر که ما قرآن را به صورت عربى قرار دادیم ، باشد که بیندیشید.
و نیز مى فرماید:
(الر، تلک آیات الکتاب المبین ، انا انزلناه قرآنا عربیا لعلکم تعقلون (یوسف 1 و 2)
الر، این است آیات کتاب روشنگر، براستى که ما قرآن را به صورت عربى نازل کردیم ، باشد تا بیندیشید.
یعنى قرآن را در مقام نزول عربى ، و عربیت را جزء وحى قرار دادیم ، تا شاید در آن تعقل کنید و مطالب آن را بفهمید، بنابراین ، غرض از نازل کردن قرآن به صورت عربى ، براى فهم مردم و تعقل آنهاست ، ولى در وحى ها و کتب آسمانى غیر قرآن مانند تورات و انجیل این گونه نیست که الفاظ آنها هم جزء وحى باشد، بلکه مطالبى به پیغمبر وحى مى شد و او آن را با الفاظ و بیان خود به مردم ابلاغ مى نمود، مانند احادیث قدسى که به پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم وحى مى شد و حضرت با بیان خود آن را به دیگران ابلاغ مى نمود.
این همه درباره قرآن در مقام نزول است ، ولى قرآن داراى مرتبه دیگرى است که خداوند متعال بدان اشاره نموده و مى فرماید: و انه فى امّالکتاب لدینا لعلى حکیم (زخرف : 4)
و براستى که قرآن در امّالکتاب ( لوح محفوظ) به نزد ما بلند مرتبه و استوار است .
یعنى قرآنى که پیش ما در لوح محفوظ است ، از لحاظ قدر و منزلت عالى ، و محکم و استوار است و درزى ندارد که کسى یا چیزى یا فهمى به آن رخنه کند مگر مطهرون چنانچه در آیه دیگر مى فرماید: انه لقرآن کریم ، فى کتاب مکنون ، لایمسه الا المطهرون (واقعه : 77 79)
براستى که قطعا این قرآنى ارجمند است که در کتابى نهفته قرار دارد و جز پاک شدگان به آن دسترسى ندارند.
منظور از (لایمسّه ) آن است که فکر و فهمشان نمى تواند آن را مسّ کند. و این پاک شدگان ، اهل بیت علیهم السلام هستند، چنانکه که در جاى دیگر درباره آنان مى فرماید: انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا (احزاب : 33)
خداوند اراده فرموده که پلیدى و آلودگى را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.
تعداد روایات اهل تسنن از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم
س - تعداد روایات اهل تسنن از رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلم چقدر است ؟
ج - عامه تقریبا 250 روایت در تفسیر، و 500 روایت در فقه از رسول الله صلى اللّه علیه و آله و سلم نقل کرده اند و البته 100 روایت از این 500 حدیث فقهى یا از جهت متن و دلالت غیر قابل قبول است ، و یا از حیث سند ضعیف است و تنها 400 روایت مورد قبول دارند.
و سند بقیه روایات عامه به صحابه یا تابعین بر مى گردد، و بعد از آنها معلوم نیست از چه کسى نقل مى کنند.
به نام خدا
مقایسه عملکرد انقلاب اسلامى با سایر انقلاب ها
و از همین قماش توطئه ها و شاید موذیانه تر شایعه هاى وسیع در سطح کشور و در شهرستانها بیشتر بر اینکه جمهورى اسلامى هم کارى براى مردم انجام نداد. بیچاره مردم با آن شوق و شعف فداکارى کردند که از رژیم ظالمانه طاغوت رهایى یابند، گرفتار یک رژیم بدتر شدند، مستکبران مستکبرتر و مستضعفان مستضعف تر شدند زندان ها پر از جوانان که امید آتیه کشور است مى باشد و شکنجه ها از رژیم سابق بدتر و غیر انسانى تر است ، هر روز عدّه اى را اعدام مى کنند به اسم اسلام ، و اى کاش اسم اسلام روى این جمهورى نمى گذاشتند این زمان از زمان رضاخان و پسرش بدتر است مردم در رنج و زحمت و گرانى سرسام آور غوطه مى خورند و سردمداران دارند این رژیم را به رژیمى کمونیستى هدایت مى کنند، اموال مردم مصادره مى شود و آزادى در هرچیز از ملت سلب شده و بسیارى دیگر از این قبیل امور که با نقشه اجراء مى شود و دلیل آنکه نقشه و توطئه در کار است آنکه هرچند روز یک امر در هر گوشه و کنار و در هر کوى و برزن سر زبان ها مى افتد. در تاکسى ها همین مطلب واحد و در اتوبوسها نیز همین و در اجتماعات چند نفره باز همین صحبت مى شود و یکى که قدرى کهنه شد یکى دیگر معروف مى شود و مع الا سف بعض روحانیون که از حیله هاى شیطانى بى خبرند با تماس یکى دو نفر از عوامل توطئه گمان مى کنند مطلب همان است و اساس مسئله آن است که بسیارى از آنان که این مسائل را مى شنوند و باور مى کنند اطلاع از وضع دنیا و انقلابهاى جهان و حوادث بعد از انقلاب و گرفتارى هاى عظیم اجتناب ناپذیر آن ندارند. چنانچه اطلاع صحیح از تحولاتى که همه به سود اسلام است ندارند و چشم بسته و بى خبر امثال این مطالب را شنیده و خود نیز با غفلت یا عمد به آنان پیوسته اند.
اینجانب توصیه مى کنم که قبل از مطالعه وضعیت کنونى جهان و مقایسه بین انقلاب اسلامى ایران با سایر انقلابات و قبل از آشنایى با وضعیت کشورها و ملتهایى که در حال انقلاب و پس از انقلابشان بر آنان چه مى گذشته است و قبل از توجه به گرفتارى هاى این کشور طاغوت زده از ناحیه رضاخان و بدتر از آن محمدرضا که در طول چپاولگرى هایشان براى این دولت به ارث گذاشته اند، از وابستگى هاى عظیم خانمان سوز تا اوضاع وزارتخانه ها و ادارات و اقتصاد و ارتش و مراکز عیّاشى و مغازه هاى مسکرات فروشى و ایجاد بى بندوبارى در تمام شئون زندگى و اوضاع تعلیم و تربیت و اوضاع دبیرستان ها و دانشگاه ها و اوضاع سینماها و عشرتکده ها و وضعیت جوان ها و زنها و وضعیت روحانیون و متدیّنین و آزادى خواهان متعهّد و بانوان عفیف ستمدیده و مساجد در زمان طاغوت و رسیدگى به پرونده اعدام شدگان و محکومان به حبس و رسیدگى به زندان ها و کیفیت عملکرد متصدیان و رسیدگى به مال سرمایه داران و زمین خواران بزرگ و محتکران و گران فروشان و رسیدگى به دادگسترى ها و دادگاه هاى انقلاب و مقایسه با وضع سابق دادگسترى و قضات و رسیدگى به حال نمایندگان مجلس شوراى اسلامى و اعضاء دولت و استاندارها و سایر ماءمورین که در این زمان آمده اند و مقایسه با زمان سابق و رسیدگى به عملکرد دولت و جهاد سازندگى در روستاهاى محروم از همه مواهب حتى آب آشامیدنى و درمانگاه و مقایسه با طول رژیم سابق با در نظر گرفتن گرفتارى به جنگ تحمیلى و پیامدهاى آن از قبیل آوارگان میلیونى و خانواده هاى شهدا و آسیب دیدگان در جنگ و آوارگان میلیونى افغانستان و عراق و با نظر به حصر اقتصادى و توطئه هاى پى در پى آمریکا و وابستگان خارج و داخلش ، اضافه کنید فقدان مُبلغ آشنا به مسائل به مقدار احتیاج و قاضى شرع و هرج و مرج هایى که از طرف مخالفان اسلام و منحرفان و حتى دوستان نادان در دست اجرا است و ده ها مسائل دیگر. تقاضا این است که قبل از آشنایى به مسائل به اشکال تراشى و انتقاد کوبنده و فحاشى برنخیزید و به حال این اسلام غریب که پس از صدها سال ستمگرى قلدرها و جهل توده ها امروز طفلى تازه پا و ولیده اى است محفوف به دشمن هاى خارج و داخل رحم کنید و شما اشکال تراشان به فکر بنشینید که آیا بهتر نیست به جاى سرکوبى به اصلاح و کمک بکوشید و به جاى طرفدارى از منافقان و ستم گران و سرمایه داران و محتکران بى انصاف از خدا بى خبر، طرفدار مظلومان و ستمدیدگان و محرومان باشید و به جاى گروه هاى آشوب گر و تروریستهاى مفسد و طرفدارى غیر مستقیم از آنان توجهى به ترورشدگان از روحانیون مظلوم تا خدمتگزاران متعهد مظلوم داشته باشید.
اینجانب هیچگاه نگفته و نمى گویم که امروز در این جمهورى به اسلام بزرگ با همه ابعادش عمل مى شود و اشخاصى از روى جهالت و عقده و بى انضباطى برخلاف مقررات اسلام عمل نمى کنند، لکن عرض مى کنم که قوّه مقنّنه و قضائیه و اجرائیه با زحمات جان فرسا کوشش در اسلامى کردن این کشور مى کنند و ملت ده ها میلیونى نیز طرفدار و مددکار آنان هستند و اگر این اقلیّت اشکال تراش و کارشکن به کمک بشتابند تحقق این آمال آسان تر و سریع تر خواهد بود و اگر خداى نخواسته اینان به خود نیایند، چون توده میلیونى بیدار شده و متوجه مسائل است و در صحنه حاضر است آمال انسانى اسلامى به خواست خداوند متعال جامعه عمل به طور چشم گیر خواهد پوشید و کجروان و اشکال تراشان در مقابل این سیل خروشان نخواهند توانست مقاومت کنند.
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره)
به نام خدا
توصیه به ملت ها
من اکنون به ملتهاى شریف ستمدیده و به ملت عزیز ایران توصیه مى کنم که از این راه مستقیم الهى که نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر کافر وابسته است بلکه به صراطى که خداوند به آنها نصیب فرموده است محکم و استوار و متعهد و پایدار پاى بند بوده و لحظه اى از شکر این نعمت غفلت نکرده و دستهاى ناپاک عمّال ابرقدرتها چه عمّال خارجى و چه عمّال داخلى بدتر از خارجى تزلزلى در نیت پاک و اراده آهنین آنان رخنه نکند و بدانند که هرچه رسانه هاى گروهى عالم و قدرتهاى شیطانى غرب و شرق اُشتُلُم مى زنند دلیل بر قدرت الهى آنان است و خداوند بزرگ سزاى آنان را هم در این عالم و هم در عوالم دیگر خواهد داد. ((انّه وَلىُّ النِّعَمِ وبِیَدِهِ مَلکوتُ کلّ شى ءٍ)) و با کمال جد و عجز از ملتهاى مسلمان مى خواهم که از ائمه اطهار و فرهنگ سیاسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، نظامى این بزرگ راه نمایان عالم بشریت به طور شایسته و به جان و دل و جان فشانى و نثار عزیزان پیروى کنند. از آن جمله دست از فقه سنّتى که بیان گر مکتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتها است چه احکام اوّلیّه و چه ثانویّه که هردو مکتب فقه اسلامى است ، ذره اى منحرف نشوند و به وسواس خنّاسان معاند با حق و مذهب گوش فرا ندهند و بدانند قدمى انحرافى مقدمه سقوط مذهب و احکام اسلامى و حکومت عدل الهى است و از آن جمله از نماز جمعه و جماعت که بیانگر سیاسى نماز است هرگز غفلت نکنند که این نماز جمعه از بزرگترین عنایات حق تعالى بر جمهورى اسلامى ایران است و از آن جمله مراسم عزادارى ائمه اطهار و به ویژه سید مظلومان و سرور شهیدان حضرت ابى عبداللّه الحسین صلوات وافر الهى و انبیاء و ملائکة اللّه وصلحاء برروح بزرگ حماسى او باد هیچگاه غفلت نکنند.
و بدانند آنچه دستور ائمه علیهم السلام براى بزرگداشت این حماسه تاریخى اسلام است و آنچه لعن و نفرین بر ستمگران آل بیت است تمام فریاد قهرمانانه ملتها است بر سردمداران ستم پیشه در طول تاریخ اِلَى الابد. و مى دانید که لعن و نفرین و فریاد از بیداد بنى امیه لعنت اللّه علیهم با آن که آنان منقرض و به جهنم رهسپار شده اند فریاد بر سر ستمگران جهان و زنده نگه داشتن این فریاد ستم شکن است . و لازم است در نوحه ها و اشعار مرثیه و اشعار ثناى از ائمه حق علیهم سلام اللّه به طور کوبنده فجایع و ستمگریهاى ستمگران هر عصر و مصر یادآورى شود و در این عصر که عصر مظلومیت جهان اسلام به دست آمریکا و شوروى و سایر وابستگان به آنان و از آن جمله آل سعود این خائنین به حرم بزرگ الهى لعنت اللّه و ملائکته و رسله علیهم است به طور کوبنده یادآورى و لعن و نفرین شود. و همه باید بدانیم که آنچه موجب وحدت بین مسلمین است این مراسم سیاسى است که حافظ ملیّت مسلمین به ویژه شیعیان ائمه اثنى عشر علیهم صلوات اللّه وسلم . ( است )
و آن چه لازم است تذکر دهم آن است که وصیّت سیاسى الهى این جانب اختصاص به ملت عظیم الشاءن ایران ندارد بلکه توصیه به جمیع ملل اسلامى و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مى باشد.
از خداوند عزّوجّل عاجزانه خواهانم که لحظه اى ما و ملت ما را به خود واگذار نکند و از عنایات غیبى خود به این فرزندان اسلام و رزمندگان عزیز لحظه (اى )دریغ نفرماید.
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره)
به نام خدا
افتخارات ملت ما
ما مفتخریم و ملت عزیز سرتا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است که پیرو مذهبى است که مى خواهد حقایق قرآنى که سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلکه بشریت دم مى زند، از مقبره ها و گورستانها نجات داده و به عنوان بزرگترین نسخه نجات دهنده بشر از جمیع قیودى که بر پاى و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوى فنا و نیستى و بردگى و بندگى طاغوتیان مى کشاند، نجات دهد. و ما مفتخریم که پیرو مذهبى هستیم که رسول خدا مؤ سس آن به امر خداوند تعالى بوده و امیرالمؤ منین على بن ابیطالب این بنده رها شده از تمام قیود، ماءمور رها کردن بشر از تمام اغلال و بردگیها است .
ما مفتخریم که کتاب نهج البلاغه که بعد از قرآن بزرگترین دستور زندگى مادى و معنوى و بالاترین کتاب رهایى بخش بشر است و دستورات معنوى و حکومتى آن بالاترین راه نجات است ، از امام معصوم ما است .
ما مفتخریم که ائمه معصومین از على بن ابیطالب گرفته تا منجى بشر حضرت مهدى صاحب زمان علیهم آلاف التحیات والسلام که به قدرت خداوند قادر زنده و ناظر امور است ائمه ما هستند.
ما مفتخریم که ادعیه حیات بخش که او را قرآن صاعد مى خوانند از ائمه معصومین ما است . ما به مناجات شعبانیّه امامان و دعاى عرفات حسین بن على علیهماالسّلام و صحیفه سجادیه این زبور آل محمد و صحیفه فاطمیّه که کتاب الهام شده از جانب خداوند تعالى به زهراى مرضیّه است از ما است .
ما مفتخریم که باقرالعلوم بالاترین شخصیت تاریخ است و کسى جز خداى تعالى و رسول صلى اللّه علیه و آله و ائمّه معصومین علیهم السلام ، مقام او را درک نکرده و نتوانند درک کرد، از ما است .
و ما مفتخریم که مذهب ما جعفرى است که فقه ما که دریاى بى پایان است یکى از آثار اوست و ما مفتخریم به همه ائمه معصومین علیهم صلوات اللّه و متعهد به پیروى آنانیم .
ما مفتخریم که ائمه معصومین ما صلوات اللّه و سلامه علیهم در راه تعالى دین اسلام و در راه پیاده کردن قرآن کریم که تشکیل حکومت عدل یکى از ابعاد آن است در حبس و تبعید به سر برده و عاقبت در راه براندازى حکومتهاى جائرانه و طاغوتیان زمان خود شهید شدند. و ما امروز مفتخریم که مى خواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده کنیم و اقشار مختلفه ملت ما در این راه بزرگ سرنوشت ساز سر از پا نشناخته جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا مى کنند.
ما مفتخریم که بانوان و زنان پیر و جوان و خُرد و کلان در صحنه هاى فرهنگى و اقتصادى و نظامى حاضر و همدوش مردان یا بهتر از آنان در راه تعالى اسلام و مقاصد قرآن کریم فعالیت دارند. و آنان که توان جنگ دارند در آموزش نظامى که براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى از واجبات مهم است شرکت و از محرومیتهایى که توطئه دشمنان و نا آشنایى دوستان از احکام اسلام و قرآن بر آنها بلکه بر اسلام و مسلمانان تحمیل نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قید خرافاتى که دشمنان براى منافع خود به دست نادانان و بعضى آخوندهاى بى اطلاع از مصالح مسلمین به وجود آورده بودند خارج نموده اند. و آنان که توان جنگ ندارند در خدمت پشت جبهه به نحو ارزشمندى که دل ملّت را از شوق و شعف به لرزه در مى آورد و دل دشمنان و جاهلان بدتر از دشمنان را از خشم و غضب مى لرزاند اشتغال دارند. و ما مکرر دیدیم که زنان بزرگوارى زینب گونه علیها سلام اللّه فریاد مى زنند که فرزندان خود را از دست داده و در راه خداى تعالى و اسلام عزیز از همه چیز خود گذشته و مفتخرند به این امر و مى دانند آنچه به دست آورده اند بالاتر از جنات نعیم است چه رسد به متاع ناچیز دنیا، و ملت ما بلکه ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند به اینکه دشمنان آنان که دشمنان خداى بزرگ و قرآن کریم و اسلام عزیزند درندگانى هستند که از هیچ جنایت و خیانتى براى مقاصد شوم جنایتکارانه خود دست نمى کشند و براى رسیدن به ریاست و مطامع پست خود دوست و دشمن را نمى شناسند و در راءس آنان آمریکا این تروریست بالذّات دولتى است که سرتاسر جهان را به آتش کشیده و هم پیمان او صهیونیست جهانى است که براى رسیدن به مطامع خود جنایاتى مرتکب مى شود که قلم ها از نوشتن و زبانها از گفتن آن شرم دارند و خیال ابلهانه اسرائیل بزرگ ، آنان را به هر جنایتى مى کشاند. و ملتهاى اسلامى و مستضعفان جهان مفتخرند که دشمنان آنها حسین اردنى این جنایت پیشه دوره گرد، و حسن و حسنى مبارک هم آخور با اسرائیل جنایتکارند و در راه خدمت به آمریکا و اسرائیل از هیچ خیانتى به ملتهاى خود روى گردان نیستند. و ما مفتخریم که دشمن ما صدام عفلقى است که دوست و دشمن او را به جنایت کارى و نقض حقوق بین المللى و حقوق بشر مى شناسند و همه مى دانند که خیانتکارى او به ملت مظلوم عراق و شیخ نشینان خلیج ، کمتر از خیانت به ملت ایران نباشد و ما و ملتهاى مظلوم دنیا مفتخریم که رسانه هاى گروهى و دستگاههاى تبلیغات جهانى ، ما و همه مظلومان جهان را به هر جنایت و خیانتى که ابرقدرتهاى جنایتکار دستور مى دهند متهم مى کنند.
کدام افتخار بالاتر و والاتر از اینکه آمریکا با همه ادّعاهایش و همه ساز و برگهاى جنگى اش و آن همه دولتهاى سرسپرده اش و به دست داشتن ثروتهاى بى پایان ملتهاى مظلوم عقب افتاده و در دست داشتن تمام رسانه هاى گروهى در مقابل ملت غیور ایران و کشور حضرت بقیة اللّه ارواحنا لمقدمه الفداء آنچنان وامانده و رسوا شده است که نمى داند به که متوسل شود و رو به هر کس مى کند جواب رد مى شنود و این نیست جز به مددهاى غیبى حضرت بارى تعالى جلّت عظمته که ملت ها را به ویژه ملت ایران اسلامى را بیدار نموده و از ظلمات ستمشاهى به نور اسلام هدایت نمود.
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره)
به نام خدا
توصیه به ملت ایران و ملت هاى مسلمان
اما به ملت عزیز ایران توصیه مى کنم که نعمتى که با جهاد عظیم خودتان و خون جوانان برومندتان به دست آوردید همچون عزیزترین امور قدرش را بدانید و از آن حفاظت و پاسدارى نمایید و در راه آن که نعمتى عظیم الهى و امانت بزرگ خداوندى است کوشش کنید و از مشکلاتى که در این صراط مستقیم پیش مى آید نهراسید که ((اِنْ تَنْصُرُوا اللّه یَنْصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ اَقْدامَکُمْ)) و در مشکلات دولت جمهورى اسلامى با جان و دل شریک و در رفع آنها کوشا باشید و دولت و مجلس را از خود بدانید و چون محبوبى گرامى از آن نگهدارى کنید. و به مجلس و دولت و دست اندرکاران توصیه مى نمایم که قدر این ملت را بدانید و در خدمتگزارى به آنان خصوصا مستضعفان و محرومان و ستمدیدگان که نور چشمان ما و اولیاء نعم همه هستند و جمهورى اسلامى ره آورد آنان و با فداکارى هاى آنان تحقق پیدا کرد و بقاء آن نیز مرهون خدمات آنان است ، فروگزار نکنید و خود را از مردم و آنان را از خود بدانید و حکومت هاى طاغوتى را که چپاولگرانى بى فرهنگ و زورگویانى تهى مغز بودند و هستند را همیشه محکوم نمایید. البته با اعمال انسانى که شایسته براى یک حکومت اسلامى است .
و اما به ملتهاى اسلامى توصیه مى کنم که از حکومت جمهورى اسلامى و از ملت مجاهد ایران الگو بگیرید و حکومتهاى جائر خود را در صورتى که به خواست ملتها که خواست ملت ایران است سرفرود نیاوردند، با تمام قدرت به جاى خود بنشانید که مایه بدبختى مسلمانان ، حکومتهاى وابسته به شرق و غرب مى باشند و اکیدا توصیه مى کنم که به بوقهاى تبلیغاتى مخالفان اسلام و جمهورى اسلامى گوش فرا ندهید که همه کوشش دارند که اسلام را از صحنه بیرون کنند که منافع ابرقدرتها تاءمین شود.
وصیت نامه سیاسی الهی امام خمینی(ره)
.: Weblog Themes By Pichak :.